آرمان و امکانات؟!
این دوگانه با رویکردی یا رهیافتی که طعم نقد تصمیمگیریها در کشور ما را داشت، مطرح شد. روایت شد که «ما بر اساس آرزوها تصمیم میگیریم و نه بر اساس امکانات.» در واقع دوگانه آرزو- امکانات شکل گرفت. آرزو- امری که خیالبافانه به نظر میرسد- تفسیر شد و امکانات هم به آنچه داریم، یعنی داشتهها […]
این دوگانه با رویکردی یا رهیافتی که طعم نقد تصمیمگیریها در کشور ما را داشت، مطرح شد. روایت شد که «ما بر اساس آرزوها تصمیم میگیریم و نه بر اساس امکانات.» در واقع دوگانه آرزو- امکانات شکل گرفت. آرزو- امری که خیالبافانه به نظر میرسد- تفسیر شد و امکانات هم به آنچه داریم، یعنی داشتهها محدود شد. این گزاره آرزو – امکانات، در نخستین گام تحریفی را البته ناخودآگاهانه به همراه دارد و آن پوشیده ماندن «آرمان» است. آرمان با آرزو متفاوت است. کسی که افق روشنی را در پیش روی خود میبیند و هدفگذاری میکند و با تمام توان به سمت هدف یا آرمان خود حرکت میکند، آرزواندیش نیست. کسی که بلیت بختآزمایی میخرید یا میخرد و با خیال برنده شدن هفتهای را در خوشباشی و خوشخیالی سر میکند، آرزواندیش است. کسی که با جدّ و جهد از تمام توان خود برای دستیابی به هدف استفاده میکند، آرمانخواه است و کسی که حواله به تقدیر میکند، آرزواندیش است. به روایت حافظ:
قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
آرزواندیشی در واقع موجب بر باد رفتن امکانات میشود، اما «آرمان»خواهی خود رکن و بنیان امکانات است. نسبت آرمان و امکانات همانند نسبت ایمان و عمل صالح در قرآن مجید است. ما در انقلاب اسلامی، در جمهوری اسلامی و در منطقه شاهد هر دو دوگانه «آرزواندیشی- امکانات» و «آرمانخواهی- امکانات» بودهایم.
یکم: پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، تابلو پیروزی آرمان بر امکانات بود، وقتی کارتر و محمدرضا شاه در شب ژانویه، دهم دی ماه سال ۱۳۵۶، جامهای شامپاین را به هم زدند و شاه از تبختر گردنش را راست و دماغش را بالا گرفته بود، جیمی کارتر که به همراه ۴۱۰ نفر به ایران آمده بود…
در ضیافت شام گفت: « ایران به خاطر رهبری فوقالعاده شاه در یکی از پرمخاطرهترین نقاط دنیا، به یک جزیره ثبات تبدیل شده. این خیلی مرهون شماست، اعلیحضرت! مرهون رهبری شما و احترام و تحسین و عشقی که مردمتان به حضرتعالی دارند.»
نگاه کارتر به امکانات امریکا در ایران و شاه بود. امکاناتی که در بعد نظامی متکی به ارتش و سیاست منطقهای امریکا بود. کارتر و شاه آرزواندیش بودند، در برابر آرمان انقلاب که توسط امام رهبری شد، شکست خوردند و جزیره ثبات کارتر، نظام سلطنتی فرو ریخت. آرمانخواهی امام خمینی از همان روزی تبلور یافت که امام گفت: «من سینه برهنهام را برای سرنیزههای شما آماده کردهام.» دیگر روشنتر از این نمیتوان تصویری برای تقابل آرمان و امکانات تبیین کرد، سینه برهنه نماد آرمان است و سرنیزه نشانه امکانات.
دوم: جنگ هشت ساله عراق و ایران، بر بنیاد آرزواندیشی صدام و امکاناتی که فراهم کرده بود، آغاز شد. وقتی در روز دوم حمله عراق به ایران، در کنفرانس مطبوعاتی، خبرنگاری از صدام درباره آینده جنگ پرسید، صدام گفته بود: «جواب شما را هفته آینده در تهران میدهم!» آرزواندیشانی مثل شاپور بختیار و ژنرال غلامعلی اویسی در گمراهی صدام نقش داشتند. برای نخستین و آخرین بار در جنگ عراق علیه ایران هر دو پیمان ناتو و ورشو با تمام توان در خدمت عراق بودند. گمان میکردند، نظام جمهوری اسلامی را سرنگون میکنند. در برابر امکانات آنان، مردم که برای دفاع از شهرهای خود، مانند خرمشهر، حتی کلاشینکف به اندازه کافی نداشتند، شهرهایشان در برابر بمباران سنگین هوایی و موشکباران بیدفاع بود، متکی بر آرمان و ایمان و امید ایستادند. یک ملت به صحنه آمد. صدام و حاملان رنگارنگش در سراب آرزواندیشیشان غرق شدند. آرمان بر آرزو و مشت بر پولاد پیروز شد.
به عبارت دیگر در واقع، آرمان، آفریننده امکانات است! آرمان به سخن و سلوک انسان و یک ملت جهت میدهد. در حالی که آرزو، انسان را سردرگم میکند. باید مرز بین آرزو و آرمان را بشناسیم تا در دام، تسلیم به وضع موجود و حرکت یا تصمیمگیری بر مبنای امکانات صرف نشویم. وقتی پیامبر اسلام دست بر شانه صحابی رازدان، سلمان فارسی نهاد و گفت: «سلمان از مردمی است که اگر دانش در ثریّا باشد، به آن دست مییابند.» این سخن بیان آرمان است و نه آرزو. چنانکه فرزندان رشید و دانشمند و آفرینشگر ملت ایران در همین روزها با طراحی موشک هایپر سونیک نشان دادند که دیگر تصور حمله به ایران هم خیال خام و آرزواندیشانه است!
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0