رضا صالح جلالی ، فعال سیاسی و فرهنگی کشور

این تن زخمی وطن را مرهمی نهیم.

در انتظار بهشت رویاهایمان، رهایش نکنیم. بقول ظریفی، وظیفه روشنفکر” تقریر حقیقت و تقلیل مرارت و و رنج بشر است”. باید هرروز و هر لحظه کوشید تا از رنج آدمی کاسته شود ، وعده‌اش دهیم که فردایی رویایی را در انتظار باش، درحالی‌که در ته چاهی به ارتفاع هزاران متر در وحشت مار و عقرب، […]

در انتظار بهشت رویاهایمان، رهایش نکنیم. بقول ظریفی، وظیفه روشنفکر” تقریر حقیقت و تقلیل مرارت و و رنج بشر است”. باید هرروز و هر لحظه کوشید تا از رنج آدمی کاسته شود ، وعده‌اش دهیم که فردایی رویایی را در انتظار باش، درحالی‌که در ته چاهی به ارتفاع هزاران متر در وحشت مار و عقرب، فرو افتاده و حالش چون است که هر نخی که از بالا او را به رهایی دعوت کند، اجابت می‌کند، نباید ملامتش کرد، که نه انسانی است، بلکه از سر آرمیدن در خنکای درخت ، نان گرم ، می ناب و معشوق در بر است. به قول پوپر ، در پیش پای بشر راهی جز حذف کردن تدریجی شرهای مشخص و عینی نیست. رؤیای خیر های مجرد، بهشت‌های تخیلی است که پیش‌از خواب مزمزه‌اش می‌کنیم ، در خواب با آن جشن می‌گیریم و در بیداری به ناامیدی چشم می گشاییم .به‌ جای مهندسی خیالی به مهندسی پاره‌پاره بپردازیم، این چیزی است که هست .در مهندسی پاره‌پاره می‌توانی در لحظه‌ها تنظیم و تعدیل کنی و با تجدید پیوسته این تعدیل ها “حال” را بهتر کنی، هرچند اندکی “نکویی کن امروز چون ده تراست/ که سال دگر، دیگری کد خداست” چشم‌هایمان را به تاریخ بدوزیم، این ساختار همواره در تاریخ اقتدار گرا و متصلب در برابر تحول بوده‌است و هیچ‌گاه در این سرزمین خشک و پراکنده آباد ، تن وطن رنگ آرامش و شادمانی ندیده است . ساختار قومی، نظامی، عمودی، بسته و محدود، آدمیان بی نوا وطن را هرگز جز رعیت ندید. سنت‌های ملی و مذهبی آمیخته به خرافه و جهل نیز تحول و نو خواهی را برنتابید. از غرب نیز تنها سوار بر ماشینش شدیم، مدنی بودنش بر جان ما ننشست. این‌گونه بود که انقلاب هایش به بادیه رفت، و اندک بزرگ اندیشانی پای در این بادیه نهادند و منشاء اندک تغییری شدند. آنان که پایی در قدرت و ساختار و پایی در خاک و خانه ملت داشتند از چند صد میلیون وطنی از چندتایی می‌توان گفت، تصویرشان را تصور کنید ، کمر خمیده قائم‌مقام ، چهره‌ی مصمم و مغموم امیرکبیر، رنج و ناشکیبایی میرزا حسین سپهسالار و امین‌الدوله، دانایی فروغی، اقتدار قوام ، صداقت و وطن دوستی مصدق، دین‌خواهی و مدنی طلبی خاتمی و …… جز این در انتهای همه خیابان‌ها یا خون بود یا ناامیدی ، اگرچه چشممان حریص بهشت بود. این‌که باشیم تا صبح دولتمان بدمد، یا رسد مژده که ایام غم نخواهد ماند ، هرگز آن‌گونه که برایش جان و چشم از دست دادیم، تعبیر نشد . بر سنگ صلب این تاریخ پاره‌پاره می‌توان مؤثر بود و فرسودش، اما اندک‌اندک.جز این به راه بادیه رفتن است. کوتاه سالیانی است که توسعه ارتباطات و جهانی شدن در این ساختار محدود به کمک آمده‌ است ، آن‌ هم البته غبارآلود و ناشفاف، که این قوم، بیش‌از ۷۰ درصد متقاعد شده‌اند که دین و دولت دنیا های مستقل اند، یادمان نرفته که بیش‌از ۷۰ درصد در چند دهه نه‌چندان دور حقیقت را در سپهر ماه می‌جست. این بی‌کس وطن، اندک‌اندک تن از جهل، تعصب ، استبداد و تحقیر می‌رهاند. اگر گامی با قوام و مصدق و خاتمی می‌توان برداشت، باید برداشت. این رویه در ادامه ، تکمیل و جان یابی تحول‌خواهی های بزرگ‌تر است. چرا میانشان تعارض می‌تراشیم؟! رویاهایمان نیز می‌تواند پیش چشم، چراغ راه باشد. تا شاید با اندک التیام های زخم‌های تن وطن، به این تن ها نیرو ببخشیم تا از خاک برخیزد و مهیای صورت بخشی اندک رؤیا های بزرگ باشد. این تن از شدت تشنگی چنگ بر خاک زده، این لحظه آب می‌طلبد، ما وعده‌اش به بادیه می‌دهیم ؟ که اگر ۱۰ بار دیگر پای صندوق نیایی در ده ها سال آینده، غول فرو می‌افتد و فرشته در می‌آید، اندک شکیبایی بیشتر ! چقدر وعده این بهشت تکراری و جهنم زا است. این تشنگان وطن را اگر آبی ندهیم ، معلوم نیست برایشان فردایی متصور باشد، اندکی آب و نانش دهید تا جانی گیرد، تا بتواند از جای برخیزد، همراه شود. و اگر می‌فهمد و می‌داند ، که می‌فهمد! هم بتواند. چشم به نگاه‌هانتینگتون بدوزیم؛ فقرا جنبش نمی‌کنند، چون قادر به کندن خود از خاک فقر نیستند ، ثروتمندان اندک، وضع موجود را دوست دارند، چون منشأ ثروت و رانت است، طبقه میانی که می‌داند و می‌فهمد، اگر گرفتار فقر و فاقه نباشد می‌تواند و آنگاه تحول رخ می‌دهد. بگذارید اندکی از رنج و مرارت و گرسنگی این قشر میانی کاسته شود تا برخیزد و موتور متحرک توسعه‌، آبادی و آزادی باشد. بگذاریم دولتی هرچند اندک با رفع موانعی نه‌چندان بزرگ، قوت و قدرتی به این تن نحیف و رنجور وطن تزریق کند . ما در پایان تاریخ نستیم، که این اندازه ناشکیبا شده‌ایم، تاریخ تحولات مدنی غرب در طول چند قرن مکتوب و موجود است. این ساختار در کوتاه‌ مدت نه خیابان برمی‌تابد،نه با رفراندوم به خود فروپاشی تن می دهد، نه با چند بار به پای صندوق انتخابات نیامدن سقوط می‌کند ، و شاید بی حضور مردم بسته و محدودتر و شکننده تر گردد، که در آن هیچ سودی برای ملت قطعی نیست . با صد شاید، حتی اگر منجر به فروپاشی شود، من تو اندک آمادگی برای پر کردن خلأ قدرت نداریم ، پس این تن بیمار وطن را گرفتار لمپن های هرج‌ومرج نکنیم. لحظه ها به‌سرعت طوفان در گذرند و وقت اندک است، برخیزیم و گامی فرا پیش نهیم، بر یک پله بالاتر ایستادن، نگاه‌هایمان را بلندتر و راه‌های گشایش را متکثر تر می‌نماید. اندوخته‌های مدنی انباشت شده امروزمان نیز ، نتیجه‌ این گا م های مدنی با افت‌وخیز سه دهه گذشته و تجارب دو صده اخیر است.اگر توسعه ، آبادی، آزادی، مدنیت ، حقوق شهروندی ،کرامت انسان ایرانی و حفظ شأن زن ایرانی می طلبیم، به‌جای استمرار رنج‌های موجود ، اندک مرهمی بر این زخم‌ها بگذاریم . افت و خیزهای مدنی سه دهه گذشته به ما فرصت تجربه کردن ، آموزش گفتگو و با هم بودن داد. امروز استمرار این تجربه است و یکی از تجربه‌های تاریخی مفید، نه تمامی راه است، نه جاده را از سنگلاخ تهی می‌کند، سنگی از پیش پا بر می دارد، تا گامی فراپیش نهیم، همین. ما هیچ‌گاه احزاب مستقل و بزرگ، رسانه آزاد ناظر و بازدارنده، قوانین پذیرفته‌ شده برای محدود و نظارت کردن قدرت و جابجایی مسالمت‌آمیز قدرت نداشته‌ایم، به اقتدار امیرکبیر ، صداقت و دانایی مصدق اعتماد کردیم و اندکی شد آن‌چه که می‌باید می‌شد. امروز راهی جز اعتماد کردن به صداقت، درست‌کاری، دانش، وطن‌دوستی و قول ” اگر نتوانم، نمی‌مانم ” پزشکیان نداریم. عقلانیت متعارف، یک سود احتمالی را در برابر زیان قطعی استمرار وضع موجود، ترجیح می‌دهد . ما رنج‌ها و حوادث سال‌های گذشته را از یاد نبرده ایم. به‌دنبال کنترل و کاهش آن دردها یم تا تن های کمتری به زخم تیر بلا گرفتار آید. ما ناچاریم برای کاهش خسارت های بیشتر اعتماد کنیم . امیدمان در گذشته همواره برایمان سودمند نبود، اما نا امیدی قطعاً زیان‌بار خواهد بود. این وجیزه از سر درد و عشق به آبادی، آزادی و توسعه وطن تقریر شده است ، نه قدرت طلبی. برخیزیم گامی فراپیش نهیم.