نگاهی اجمالی به حال و روز بیماری به نام شهر رشت ؛

حال شهر رشت هیچ خوب نیست

باید با هم با دولت با نهادهای مدنی با شهروندان با همه ذی نفعان و ذی مدخلان و بیش از همه با دولت گفت وگو کنیم تا راه حل اساسی پیدا کنیم. چرا زبان مان این همه الکن است برای گفت وگو؟! چرا مناسبات پر سوز وگداز سیاسی و بخش نگری های ویرانگر ویران کننده این چنین بر فضای همگرایی و تفکر عقلانی و غیر احساسی و بر امکان و فضای گفت و گو تفکر و پاسخگو، سایه انداخته است؟!

چند روز پیش روز جهانی شهر هم گذشت، تو گویی در این شهررشت که دروازه اروپا بوده هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد. فقط در اندک نشست های خصوصی کم تعداد، دغدغه مندان با هم نشستند و هم دغدغه ها را بین خود تقسیم کردند و هم راهکارهایی داشتند که به همدیگر هدیه دادند. تو گویی گوش شنوایی در مدیریت شهری و حتی مدیریت کلان یافت نمی شود که بداند حال شهر رشت هیچ خوب نیست ونفس این شهر همچون شهرهای بزرگ دیگر در اقصی نقاط کشور و دنیا به شماره افتاده است و چرا پنهان کنیم که دارد می میرد از بس که جان ندارد .
مسئوولان، فرهیختگان، شهروندان محترم، بیماری شهر رشت و امثال شهر رشت چنان مسری و هم گیر است که دامن شهرهای کوچک را که در حال بزرگ شدن هستند، دارد می گیرد و در برخی نقاط گرفته است. از این نوشتار قصد مصیبت خوانی ندارم که با کمال تاسف هم اکنون نقل محافل و مجالس و بزرگ و کوچک شده است، از شهروند و دانشگاهی اش گرفته تا مسئوولین و مقامات عالی رتبه.
شهروندان، مسئوولین و فرهیختگان محترم؛ چرا حیران این بیماری شهر رشت هستید، چرا تفکر، تعقل نمی کنید، چرا به دنبال راهکار و علاج این همه مشکل ریزو درشت و ابر مشکل شهر رشت نیستید!؟ آیا واقعا منتظر هستید کسانی باید از عالم غیب بیایند قدمی بردارند و مسائل و مشکلات شهر رشت را با سرپنجه تدبیرشان حال کنند!!
این همه مشکل، معضل و این همه ناکارآمدی، ندانم کاری و به انتظار دیگران وجود نداشته، نشستند، آن هم از شهروندان شهری به قدمت رشت که دروازه اروپا محسوب می شد واقعا عجب است. گفتن بیش از حد از مشکلات جز دامن زدن به ناامیدی ثمر دیگر نداشته و ندارد آن هم در روزگاری که به قول خودمان به امید خوشیم!! آن هم وقتی که ظاهرا صفحه مدیریت شهری ورقی نصف و نیمه خورده تا همچنان زبان هر چند با لکنت ـ یارای آن یابد که واژگانی در باب امید هجی کند. علاوه بر این مباحث، واقعیات مشکلات، معضلات، نابسامانی، ناکارآمدی و … فربه تر و عیان تر از آنند که بتوان بعضا با الفاظ دهن پر کن و آمارهای غیر واقعی و در خوشبینانه ترین حالت کم رمق و کم توان پنهان شان کرد. همه ی مشکلات و معضلات همین جایند درست جلوی چشمان مان.
گمانم این است که واقعا که اگر فکر چاره نباشیم و ایام همچنان به ذکر کژی ها تلف کنیم، ذهن و روان ما درمقابل این کثری ها رفته رفته حساسیت شان را از دست می دهند، آنچنان که هم اینک نیز کم و بیش اینگونه شده ایم.
باید درک کنیم، باید اعلام کنیم، فرزندان مان، کهنسالانمان، چراغ های وجودمان دارد کم کم، کم سوتر می شود ودور نیست که خاموش شویم از آلودگی محیط زیست، هوا، ترافیک جانفرسا، آسیب های متنوع اجتماعی که دارد جای طاعون و وبای سالهای دور را می گیرد!!
از شهری که تاب دو قطره باران را ندارد که سیل می شود … از شهری که دیگر تاب این همه تک سواران شاسی بلند و کوچک و متنوع و تلمبار شده خودروهای اولین وو آخرین مدل را ندارد … از شهری که تاب انواع و اقسام آسیب های اجتماعی اعم از اعتیاد، فرار از خانه و … را ندارد
و از شهری که …
با این همه مشکلات و معضلات متنوع، بس مان نیست؟!
لطفا خواهش می کنم، فکر کنید، اساسا بیایید با هم فکر کنیم! بس است هر چه و غط و خطابه کردیم، حال نیم کردار هم غنیمت است!
اما تفکر و کردار درست، عزم جدی و تدبیر بایسته می خواهد و با تک روی و منم منم کردن تاکنون نه تنها هیچ مشکل کوچکی از شهر رشت حل نشده بلکه بر انبوه آن نیز افزوده شده است.
باید با هم با دولت با نهادهای مدنی با شهروندان با همه ذی نفعان و ذی مدخلان و بیش از همه با دولت گفت وگو کنیم تا راه حل اساسی پیدا کنیم. چرا زبان مان این همه الکن است برای گفت وگو؟! چرا مناسبات پر سوز وگداز سیاسی و بخش نگری های ویرانگر ویران کننده این چنین بر فضای همگرایی و تفکر عقلانی و غیر احساسی و بر امکان و فضای گفت و گو تفکر و پاسخگو، سایه انداخته است؟!
مدیریت شهری رشت چه در بخش برنامه ریزی و نظارت و چه در بخش اجرایی به رغم تلاش فراوان ـ این فرصت یعنی گفت و گو و همگرایی عمومی را با کمی سیاسی کاری و کمی رابطه کاری و مصلحت غیر ضرور را از دست داد وتقریبا همه ظرفیت های بی بدیل ارتقای کیفیت زیست شهری را در پس قمار سیاست، رابطه بازی، منم منم و … قمار کرد که خروجی آن را شاهدیم که صد البته با میراث منفی بجا مانده از گذشته ی دور و نزدیک نیز تبدیل به معجونی برای بیماری بیشتر شهر رشت شد.

***مدیریت شهری رشت چه در بخش برنامه ریزی و نظارت و چه در بخش اجرایی به رغم تلاش فراوان
این فرصت
یعنی گفت و گو و همگرایی عمومی را با کمی سیاسی کاری و کمی رابطه کاری و مصلحت غیر ضرور را از دست داد
وتقریبا همه ظرفیت های بی بدیل ارتقای کیفیت زیست شهری را در پس قمار سیاست، رابطه بازی، منم منم و … قمار کرد
که خروجی آن را شاهدیم
که صد البته با میراث منفی بجا مانده از گذشته ی دور و نزدیک
نیز تبدیل به معجونی برای بیماری بیشتر شهر رشت شد***


حال به نظر می رسد هیچ بهانه ای در توجیه این غفلت یا تغافل تاریخی قابل قبول نیست. شورای شهر و شهردار رشت چاره ای ندارند که باب گفت و گویی جدی، پردامنه و البته مطالبه گرانه را با مدیت ارشد استان، استاندار محترم آغاز کنند، مطالبه ای که برخاسته از رای زنان و مردان جوان و کهنسال است که ساعت ها سختی آفتاب سوزان را به جان خریدند تا شاید گشایشی یابند، مطالبه ای که طیف وسیعی از سیاست ها و اقدامات را در بر می گیرد، همه آنچه که مستقیم یا غیر مستقیم بر کیفیت زیست شهری موثر است و بیماری شهر رشت را در کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت کاهش و از بین می برد و آن را به شهری قابل سکونت به معنای کیفیت زیست شهری تبدیل نماید.
باید اذعان کرد بخش اعظم مشکلات شهر رشت ناشی از بی توجهی دولت ها، خصوصا دولت مهرورز نهم و دهم ـ به سیاست های منبعث از آمایش سرزمین است. توزیع ناعادلانه ثروت، قدرت، منزلت، فرصت های تحصیلی و شغلی، امکانات درمانی و رفاهی و تفریحی شهر رشت را در استان گیلان به شهری مهاجر پذیر تبدیل کرد و برخی نیز با این سراب مهاجرت و حاشیه نشینی و بسیاری مشکلات و معضلات را برای شهر رشت به ارمغان آوردند هم اکنون رشت مانده تنها با تمام مشکلات پیچیده اش که روز به روز بر آن افزوده می شود.
علی ایحال، در شرایط فقدان یا ناکارآمدی سیاست های آمایش سرزمین با جمعیت افزون تر متقاضی مهاجرت به رشت در گیلان مواجه خواهند شد که خود آغاز بحران های عمیق تر و پردامنه تر است و این احتمال، ضرورت گفت و گو به منظور کنترل چنین پیامدهایی را دو چندان می کند. گفت و گویی که دولت و مقامات ارشد استان را وادار سازد در تدوین کار بست سیاست ها یا اجتناب از اقداماتی که بر جوامع محلی اثر مطلوب یا مخرب دارد همت گمارد. این قلم همراه با مردمان شهرم همچنان به امید دل بسته ایم، که آدمی به امید زنده است، به امکان گفت و گو، به بهبودهای حاصل از توافق جمعی و به زندگی بهتر در شهری زیست پذیر. به قول استاد شفیعی کدکنی :گفتم: «این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟… »
گفت: «صبری تا کران روزگاران بایدش / تازیانه رعد و نیزه آذرخشان نیزهست/ گر نسیم و بوسه های نرم باران بایدش …»
گفتمش:«خالی است شهر عاشقان، وینجا نماند/ مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش …»
گفت :«چون روح بهاران آید از اقصای شهر/ مردها جو شد زخاک، آنسان که از باران گیاه/ وآنچه می باید کنون/ صبر مردان و دل امیدواران بایدش.»
علی کریمی پاشاکی