دمکراسی خواهی مقابل تمامیت خواهی،تمرکز قدرت و رانت خواری است
رابطه ی دمکراسی با تحولات و تغییرات مطابق با اهداف انسان باورانه سرمایه اجتماعی و جوامع مدرن و یا رو به توسعه می باشد که شامل به حساب آوردن آراء،عقاید و حقوق شهروندان و روستاوندان بدون وابستگی های قومی،عفیدتی،مذهبی و نژادی و تامین حقوق تمامی مردم بدون کوچکترین تبعیض می باشد و به همین دلیل است که بشر با گذشت زمان و بویژه بعد از رنسانس در اروپا و حتی برهه های تاریخی پیشین و پسین قرن پانزدهم،حرکات و جنبش هایی برای استقرار آزادی،عدالت اجتماعی و…انجام داده است.
دمکراسی خواهی در مقابل خدا نیست//دمکراسی خواهی مقابل تمامیت خواهی،تمرکز قدرت و رانت خواری است//دمکراسی قدرت را توزیع می کند
رابطه ی دمکراسی با تحولات و تغییرات مطابق با اهداف انسان باورانه سرمایه اجتماعی و جوامع مدرن و یا رو به توسعه می باشد که شامل به حساب آوردن آراء،عقاید و حقوق شهروندان و روستاوندان بدون وابستگی های قومی،عفیدتی،مذهبی و نژادی و تامین حقوق تمامی مردم بدون کوچکترین تبعیض می باشد و به همین دلیل است که بشر با گذشت زمان و بویژه بعد از رنسانس در اروپا و حتی برهه های تاریخی پیشین و پسین قرن پانزدهم،حرکات و جنبش هایی برای استقرار آزادی،عدالت اجتماعی و…انجام داده است.
دمکراسی به دلیل توزیع قدرت ،یکی از نمادهای تمدن بشر محسوب می گردد،ولی طرفداران نظریه ی قدرت مطلق،میل به تمرکز قدرت دارند و تمایلی به توزیع قدرت بین مردم ندارند.
برخی در اندیشه و گفتار خود دمکراسی را نماد شرک می دانند و باور دارند که اگر دمکراسی حاکم شود،مردم از خدا دور می شوند. در حالی که در واقعیت چنین نیست.اگر مردم در فرآیند رنسانس در اروپا به دمکراسی تمایل پیدا کردند ،له هیچ عنوان پس از آن از خداباوری دور نشدند،بلکه مردمان ممالک اروپایی بر علیه حاکمیت ظالمانه و مستبدانه و مطلق گرایانه ی کلیسا ،به تجدید حیات فرهنگی،سیاسی،احتماعی و اقتصادی یعنی رنسانس روی آوردند و این به معنای مخالفت و جایگزینی به جای خدا نبود ،بلکه مردم به جای حاکمیت مستبدانه و ظالمانه و تمرکز قدرت کلیسا ، دموکراسی را به جای حاکمیت کلیسا نشاندند نه به جای خدا.
حال با کمال تأسف عده ای می گویند اگر قرار است مشروعیت حاکمیت و حاکمان با نظر و خواست مردم از طریق انتخابات عادلانه ( دمکراسی) حاصل شود ،این را شرک می دانند و این طرز تلقی همان طرز تلقی داعش و طالبان و تکفیریها از مناسبات حاکمیت و مردم می باشد که به ناهنجاریهای متنوع خواهد انجامید.
سخنان آیت الله سید احمد خاتمی در این ارتباط که« دمکراسی غربی مردم را به جای خدا می نشاند و این شرک آلود است.» را میتوان به بوته نقد منصفانه گذاشت.
برخی اندیشمندان سیاسی بر این اعتقادند که « قدرت ذاتا میل به تمرکز دارد و توزیع قدرت را بین مردم امری خلاف طبع قدرتمندان و قدرت دوستان است.» در واقع هیچ صاحب قدرتی تمایل ندارد که قدرت خود را بین مردم تقسیم کند.
ولی « دمکراسی» منبع توزیع قدرت می باشد و به همین دلیل یکی از مهمترین دستاوردهای تمدن بشر محسوب میشود و انسان با متمدن شدن فقط می تواند طبیعت را مهار کند که تاکنون تا حدود زیادی بشر متمدن توانسته است طبیعت مهار نماید.
باید تأکید کرد،یکی از تولیدات طبیعت،قدرت مطلق و تمرکز قدرت است.
این موضوع در مورد طبیعت قدرت که تمرکز گرایانه است نیز صدق میکند.
هر میزان جامعه و بشر متمدن تر باشد،کنترل و توزیع قدرت راحت تر خواهد بود و این موضوع با نگاه به جهان پیرامونی بخوبی قابل درک و مشاهده است.
با متمدن شدن بشر و جوامع، انسان توانست علاوه بر مقابله با بسیاری از بلایای طبیعی،تقریبا توانست از پس طبیعت گردنکش خودش نیز بر آمده و توانسته است قید و بندهای اخلاقی بیشتری نسبت به انسان ۳ هزار سال پیش،رعایت نماید و در این ارتباط قراردادهای اجتماعی را برای نظم بخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی خود را عملیاتی کند.
فروید و ماکوزه باور داشتند که متمدن شدن بشر اساسأ به دلیل سرکوب غرایز طبیعی اعم از قدرت و … است که مشکلاتی را برای افراد به وجود آورد ولی آنان این مشکلات را لازمهی زندگی اجتماعی و متمدنانه می دانستند.
اگر قرار بود بشر یکسره طبیعی و ابتدایی زندگی می کرد،نمی توانست این چنین پیشرفت های بزرگ علمی،تکنیکی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی و…را بدست آورد.
دمکراسی و تمدن یعنی مهار طبیعت و مهار امیال قدرت طلبانه نیز می باشد.بذخی صاحب نظران،معتقدند،تمدن با به تأخیر انداختن میل انسانها نسبتی مستقیم دارد یعنی هرچه انسان متمدن تر باشد،قدرت به تأخیر انداختن امیال در او بیشتر خواهد بود،این موضوع در مورد جوامع نیز مصداق دارد.
به باور صاحب نظران، دمکراسی به دلیل مخالفت با تمرکز قدرت،سیستمی متمدنانه است.
پیام دمکراسی خواهان برای خدا باوران حاکم و خداناباوران حاکم ،چیزی جز این نیست که قدرت تان را باید بین مردم توزیع ث تقسیم کنید و در صورتی که مقبول اکثریت مردم تحت حاکمیت تان نبودید،بایستی موقتا با قدرت خداحافظی کنید تا در آینده بتوانید با جلب نظر مثبت اکثریت مردم دوباره به قدرت برسید.
از این نظر فرقی بین خداباوران و خداناباوران نیست.خداباورانی هم که حاضر نیستند دمکراسی را بپذیرند در حقیقت به سطح تمدنی لازم برای توزیع واقعی قدرت با دیگران یا چشم پوشی از قدرت تمرکزگرا نرسیدهاند.
حکومت های غیر دمکراتیک که خداباور نبودند و نیستند،مخالفت شان با دمکراسی به این دلیل نبوده و نیست که دمکراسی می خواهد مردم را به جای خدا بنشاند،
آنها مخالف دمکراسی بوده و هستند،چون دمکراسی می تواند به عزل آنان و به پایین کشیدن شان از اسب سرکش قدرت منجر شود.
برای نمونه مردم انگلستان درست بعد ازجنگ جهانی دوم ،به علت دیدن برخی رفتارهای قدرت طلبانه در وینستون چرچیل که در شکست آلمان نازی و هیتلر نقش مهمی به همراه متفقین داشت،بلافاصله بعد از اتمام جنگ در انتخابات پارلمانی به حزب چرچیل رأی ندادند چون برخی از اعمال و سؤاستفاده های چرچیل از قدرت و تمرکز آن در دست یک نفر با روح حکمرانی در انگلستان منافات داشت.مزیت جامعه ی انگلستان بر پایه دمکراسی واقعی همان چیزی بود که آلمان قبل از جنگ جهانی دوم از آن بی بهره بود که هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیست و نازیسم و تولید کرد که در جنایت و آدم کشی روح تمام جنایتکاران عالم را زنده کرد.
علی کریمی پاشاکی___ روزنامه نگار
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0