روابط عمومي ها زير چرخ آسياب «اقتصاد رانتي» و «قدرت ارادت سالار»

قاسم خرمي___پایگاه خبری و تحلیلی گیلان بهتر نوین به نقل از سایت خانه دار__مصطفي شعاعيان، از نويسندگان چپ مخالف حكومت پهلوي كه در سال 54 هنگام درگيري خياباني با ساواك در خيان استخر تهران كشته شد، عبارت معروفي داشت با اين عنوان كه « عمر چريك 6 ماه است!». منظور او اين بود كه اين […]

قاسم خرمي___پایگاه خبری و تحلیلی گیلان بهتر نوین به نقل از سایت خانه دار__مصطفي شعاعيان، از نويسندگان چپ مخالف حكومت پهلوي كه در سال 54 هنگام درگيري خياباني با ساواك در خيان استخر تهران كشته شد، عبارت معروفي داشت با اين عنوان كه « عمر چريك 6 ماه است!». منظور او اين بود كه اين نوع كار و مجموعه تهديدات پيراموني، اجازه نمي دهد كه يك چريك جوان، تجربه مبارزه كسب كند و مدبرانه تر و موثرتر عمل كند. عين همين عبارت در خصوص عمر مديران روابط عمومي در دستگاههاي دولتي نيز صادق است!

تا حالا فكر كرديد كه چرا يك منشي يا مدير و مسئول دفتر رئيس يك سازمان دولتي در ايران مي تواند چندين سال در پست خود بماند اما عمر هيچ مدير روابط عمومي به 2 سال نمي رسد؟ ( البته بجز در مواردی استثنایی)و يا مثلا فكر كرده ايد كه چرا يك مسئول دفتر سازمان حتي با تجربه و تحصيلات كمتر، قدرت و اختياراتش از يك مدير روابط عمومي بيشتر است؟ پاسخش در ماهيت و سرشت سياست ارادت سالار و اقتصاد رانتي و توزيعي در اين است.

منشي نماد ارادت سالاري است؛ چون كاري جز انجام فرامين و اطاعت محض ندارد و به هيچ كس هم جز مدير مافوق، پاسخگو نيست. وقتي دستور درست يا نادرستي دريافت مي كند، چون و چرا نمي كند و اين رفتار با خوي استبدادي نهفته در نهاد ايرانيان سازگار تر است. در عين حال، واسطه توزيع قدرت رئيس به بدنه سازمان هم هست و بخشي از اين قدرت را بصورت طبيعي جذب مي كند و صاحب نفوذ هم مي شود! البته استثنائاتي هم هميشه هست

مدير روابط عمومي اما ذات كارش چشم گفتن و لالايي خواندن و خواباندن رئيس سازمان نيست. كار او انتقال تلخ ترين واكنش هاي جامعه و هشدار دادن عواقب تصميمات شاذ و بيدار كردن روساي خفته است. اگر كار منشي خدمت به رئيس است، كار روابط عمومي خدمت به كليت سازمان است. روابط عمومي، نزديك ترين حلقه سازمان به جامعه است و شرافت حرفه اي حكم مي كند كه موقعيت سازمان يا كالاها و خدمات را بي كم و كاست به راس سازمان انتقال دهد. واقعيت تلخ گفتن هم با ذات استبدادي و تحسن طلب ايراني ها سازگار نيست! بنابراين، نيامده بايد برود!

اجازه بدهيد مثال واقعي تري را از تجربه زيسته، عرض كنم كه در اسير تئوري نباشيم. آقاي دكتر اسحاق جهانگيري ( كه از مديران قابل اعتناي كشور بود) از زمان استاندار اصفهان، منشي و مسئول دفترش را 20 سال حفظ كرد و هرجا هم رفت با خودش حمل كرد و ارتقاء داد اما فقط در دوره 4 ساله ( 80 تا 84) كه وزير صنايع و معادن بود، 4 مدير روابط عمومي عوض كرد كه عمر كاري سه نفر آخر به اندازه همان 6 ماه عمر چريك بود!

آقاي جهانگيري زماني قدرت منشيان و روساي دفتر را درك كرد و احتمالا متوجه شد كه هميشه ممكن است حق با آنها نباشد، كه معاون اول رئيس جمهور شد. مطابق اظهارات برخي نزديكان و نيز گلايه هايي كه انعكاس رسانه اي هم يافت، قدرت روساي دفتر آقاي روحاني به حدي بود كه حتي مسير ارتباط معاون اول با رئيس جمهور را قطع كرده بودند و كار به قهر كشيده بود! تازه آقاي جهانگيري دومين قدرت اجرايي كشور بود. حالا شما اين را مقايسه كنيد با موقعيت مديران روابط عمومي در مقابل مديران دفتر وزارتخانه ها و سازمان ها، تا متوجه شويد كه چرا نهاد روابط عمومي در ايران متزلزل است.

موقعيت نازل روابط عمومي ها، جنبه هاي عميق تري هم دارد. در آغاز رنسانس و قرون جدید در اروپا، شعاری مطرح شد با این عنوان كه « صدای مردم، صدای خداست!» و منظور از صدا، نظر و خواسته و رد و تایید امور، توسط مردم بود. به این ترتیب، پدیدهای به نام « افکار» عمومی ظهور كرد.

افكار عمومي قدرت را ملزم به پاسخگويي كرد و بعد از آنکه «بود و نبود قدرت» به قضاوت افکار عمومی پیوند خورد و دستگاه « روابط عمومی» پدید آمد که واسطه انتقال پیام و یا وسیله توضیح عملکرد سازمان های دولتی و خصوصی برای مردم و افکار عمومی شد.

در ايران امروز، موقعيت روابط عمومي ها، بی ارتباط با جایگاه و اهمیت افکار عمومی در مناسبات قدرت و ماهيت اقتصاد نیست. در درون يك سياست و اقتصاد رانتي و حامي پرور، اگر قرار باشد بود و نبود یک موقعیت و مقام و یا تولید کننده کالا و خدماتی در جایی غیر از قضاوت عمومی تعیین شود، چه دلیلي دارد که دارنده قدرت و کالا و خدمات، اصلا بخواهد برای مردم توضیح دهد؟

يا وقتي نحوه انتصاب مديران دستگاهها و سازمان هاي دولتي، به جاي ارزيابي ميزان رضايتمندي كاركنان و ارباب رجوع و كيفيت و بهره وري آنان، در جايي بيرون از سازمان، انجام پذيرد، طبيعي است كه آن مدير به جاي ايجاد رضايتمندي در حوزه كاري، بايد به دنبال جلب رضايت و عرض ارادت در بيرون از سازمان باشد ! در اين حالت چه نيازي به روابط عمومي يا قضاوت عمومي؟!