رونالدو ما را شخم زد!

این روزها و در آستانه میزبانی فوتبال باشگاهی ایران از فوق ستاره جهان شاهد اظهارنظرها و واکنش‌های شتابزده و بعضا جنجالی طیف‌های مختلف از مسوولان ریز و درشت ورزشی و گاه سیاسی هستیم. از دادن سیم‌کارت بدون فیلتر به ستاره‌های النصر و رونالدو توسط مدیرعامل پرسپولیس تا اظهارنظر عجیب ضرغامی در خصوص ناگزیر کردن رونالدو […]

این روزها و در آستانه میزبانی فوتبال باشگاهی ایران از فوق ستاره جهان شاهد اظهارنظرها و واکنش‌های شتابزده و بعضا جنجالی طیف‌های مختلف از مسوولان ریز و درشت ورزشی و گاه سیاسی هستیم. از دادن سیم‌کارت بدون فیلتر به ستاره‌های النصر و رونالدو توسط مدیرعامل پرسپولیس تا اظهارنظر عجیب ضرغامی در خصوص ناگزیر کردن رونالدو به نصب بله و ایتا روی گوشی‌های همراه و ایضا منت گذاشتن بابت تحمیل اپلیکیشن‌های بومی.

به گزارش روزنامه اعتماد، به اینها اضافه کنید دستپاچگی مجری‌های ورزشی از جمله مجری شبکه سه در خصوص بهسازی مسیرهای ورود رونالدو به ورزشگاه و همچنین بدرقه و خروج از ایران. اضافه کنید برنامه‌ریزی‌های فدراسیون فوتبال برای مراسم استقبال و تیم مستقبلین که لابد ترکیبی خواهد بود از نورچشمی‌های اهالی ورزش، سیاست و هنر و…

اینکه تا لحظه ورود تیم عربستانی و رونالدو مسوولان ورزشی و غیر ورزشی ما خواب به چشم‌شان خواهد رفت یا نه، خدا عالم است و اینکه در نهایت به‌رغم این‌همه نگرانی اینکه در نهایت خواهند توانست بدون به آب دادن دسته گل میزبانی آبرومندانه‌ای چه در حوزه فراهم نمودن حداقل امکانات چه در رعایت پرنسیب‌های معمول، میزبانی را به عمل آورند را هم خدا عالم است. فقط خدا کند آن جماعت مستقبل که از حالا حدس و گمان کمیت و کیفیت آنها لرزه بر اندام می‌اندازد، هوس گرفتن سلفی دو نفره به سرشان نزند؛ چیزی شبیه آنچه به هنگام سفر خانم موگرینی به مجلس شاهد بودیم.

واقعیت اما این است آنچه باعث سراسیمگی مسوولان ما از میزبانی یک ستاره فوتبالیست در جهان شده، محصول نگرش تنگ‌نظرانه‌ای است که متاسفانه تا نوک بینی خود را ندید. محصول نیامدن‌ها و نرفتن‌ها و فقدان آمد و شد به جهانی که بدون پیوند و تعامل با آن در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ورزشی امکان زیست و توسعه اگر غیر ممکن نباشد سخت و دشوار است.

آنچه این روزها در واکنش به این اتفاق نادر شاهد هستیم بی‌اغراق چیزی است شبیه اینکه زمین خودمان را شخم می‌زنیم. به تعبیری مثل سرزدن ناغافل میهمانی خاص به خانه‌ای است که صاحبش آه در بساط ندارد، اما از طرفی آنقدر هم ذوق زده که دست و پای خود را گم کرده. بدیهی است در چنین مواقعی همه اهل خانه برای یافتن هرچه از امکانات دارند به زیر و رو کردن خانه اهتمام می‌ورزند تا چشم میهمان را بگیرد. حتی اگر هیچ تناسبی باهم و در نهایت دخل و ربطی به سنت میزبانی نداشته باشد.

آمدن رونالدو به همین سادگی ما را وادار به شخم زدن خانه کرده است. اما به مصداق آفتابه لنگ هفت دست، شام و ناهار هیچی شده است. این هیچی البته محدود به نداشتن زمین مناسب و ورزشگاه آبرومند و سرمایه اصلی این فوتبال یعنی تماشاچیان نمی‌شود که بعد از آمد و رفت رونالدو و تیم عربستانی تردید نکنید ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها درباره آن همه نداشتن‌ها نوشته و گفته و بحث‌های کارشناسانه در شبکه‌های مختلف برگزار خواهد شد و خود انتقادی با موضوع نان و آب‌داری برای صداوسیما مهیا خواهد کرد.

بگذریم! اما نسل نوعی من وقتی درباره این اتفاق فکر می‌کند، ناخواسته ذهن و خیال و خاطراتش حداقل سر می‌خورد به ۵۰ سال گذشته. زمانی که آمد و رفت ستاره‌ها و فوق‌ستاره‌های آن زمان جهان فوتبال به ایران نه یک اتفاق آن‌هم از نوع مصیبت‌وار امروز که به یک عادت و روند معمول تبدیل شده بود؛ حتی پیش از افتتاح ورزشگاه آزادی و زمانی که امجدیه بزرگ‌ترین استادیوم فوتبال ایران بود. آن زمان پله شاید بیش از رونالدو امروز و در مقایسه با فقر شبکه‌های اطلاع‌رسانی و رسانه محبوب بود. به این اسطوره علاوه کنید تقریبا همه فاتحان برزیل در جام جهانی ۱۹۷۰ از جمله جرزینهو، توستائو و… را. و اضافه کنید قیصر فوتبال آلمان بکن باوئر و آقای گل تمام ادوار جام جهانی گرد مولر افسانه‌ای و ستاره‌های بایرن که اغلب فاتحان جام جهانی بودند. همچنین ستاره‌های محبوب‌ترین تیم باشگاهی آن زمان انگلستان یعنی منچستر یونایتد و چلسی و آرسنال و کریستال پالاس را و محبوب‌ترین تیم باشگاهی برزیل و ستاره‌های آن زمان سانتوز با غولی به نام مانگا در درون دروازه را که ایرج سلیمانی از ۲۰ متری او را مقهور خود کرد. نمی‌خواهم آن گذشته را مرور کنم که بخشی از حافظه تاریخی و افتخارات فوتبال ایران را تشکیل می‌دهند. فقط یادآور شوم زمانی آمد و رفت و میزبانی ایران از ستاره‌ها و فوق‌ستاره‌های فوتبال و بزرگ‌ترین تیم‌های باشگاهی یک رویه و گاه عادت و برنامه هفتگی برای فوتبال ما بود. اگر وضعیت فوتبال در گذشته را با حال و روز این روزهای فوتبال کشور مقایسه کنیم، متوجه شکاف قابل توجهی می‌شویم و عجیب اینکه این فاصله‌ها هر سال و هر دهه بیشتر و بیشتر می‌شود. در اینکه طی این همه سال هرگز حتی چنین اتفاقی به مخیله مسوولان ما خطور نمی‌کرده، قابل فهم است. اما به قول پرویز پرستویی به نقل از یک صفحه ورزشی- تحلیلی «اگر ما رونالدو نیستیم، حداقل آدم که هستیم.» اگر چنین وضعیتی از میزبانی رونالدو می‌تواندانتقاد برانگیز باشد، چرا نباید اسباب شرمندگی مسوولان ما در پیش مردمی باشد که این سرزمین به‌طور واقعی متعلق به آنها است؟ هر که بیاید علی القاعده در هر پست و مقامی باید مرهون و خدمتگزار این مردم شریف به مثابه مالکان حقیقی و حقوقی نعمت‌های این سرزمین باشد.

ذهنیت حاکم بر برخی  مدیریت‌ها  دچار پارادایم  است.  میان جهانی که واقعیت دارد اما توان و اراده‌ای به درک و انطباق‌سازی با مولفه‌های آن ندارد، با ذهنیتی ایستا. مواجهه با عمل انجام‌شده، نه توان نفی یکسره و زدن زیر میز بازی بزرگان را دارد و بدتر از آن نه کمترین و حداقل امکانات برای اثبات و ابراز وجود. در این تلاقی ناگزیر است که برخی دستپاچه می‌شوند و کسانی که انگار بوی کباب به مشام‌شان خورده باشد، تازه شاخک‌های‌شان تیز می‌شود که انگار می‌شود از این نمد کلاهی ساخت. فارغ از اینکه خواسته یا ناخواسته جبر و تعامل ناگزیری با جهان آنها را وارد مهلکه‌ای کرده که چاره‌ای جز شخم زدن‌ دار و ندار خود ندارند.  رونالدو خواهد آمد و خواهد رفت. کم و بیش همه بضاعت ما را از داشتن‌ها و نداشتن‌ها خواهد دید. اما آنچه را در کمال تاسف مهم‌ترین نقطه قوت فوتبال ما یعنی تماشاگر ایرانی را نخواهد دید. اینکه محروم شدن از حضور هواداران در ورزشگاه ناشی از اعمال و اجرای قانون و تخلف بوده یا مسائل دیگر، در واقعیت امر هیچ تفاوتی نمی‌کند. هر آنچه در مقام میزبان داخل زمین و بیرون از زمین برای رونالدو و دیگر ستاره‌های همراه او انجام بدهیم، بی ‌به رخ کشیدن تماشاگر و علاقه‌مندان فوتبال که به‌رغم همه بی‌مهری‌ها هنوز نفس می‌کشند و مایه حیات فوتبال ما بوده و هستند هیچ خواهد بود. آمدن رونالدو هر چند مثل آمدن زلزله در فوتبال ایران است، اما زلزله واقعی‌تر را می‌شد با به خروش آوردن دیگ آزادی در پیش چشم رونالدو و مانه و… رقم زد. نه اینکه رونالدو ندید بدید خروش‌های انسانی داخل ورزشگاه‌ها باشد، فقط از این جهت که حداقل می‌توانستیم یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های اجتماعی‌مان را در حافظه سوپراستار پرتغالی ثبت کنیم. به او یادآور شویم علی دایی برآمده از چنین سرمایه‌ای است.