زندگی؛ سفری از جدایی تا ماندگاری
آغاز زندگی با جداییست، اما ماندگاری در ساختن است؛ از تربیت انسان تا تأسیس تمدن. نگاه تاریخی و فلسفی به اینکه چگونه از یک سفر ناپایدار، معنایی پایدار پدید میآید. ♾️ زندگی با جدایی آغاز میشود. نخستین نفس، نخستین فریاد، جداییست از آغوش مادر، از تاریکی آرام رحم، از سادگی ناب آغاز. و این […]
آغاز زندگی با جداییست، اما ماندگاری در ساختن است؛ از تربیت انسان تا تأسیس تمدن. نگاه تاریخی و فلسفی به اینکه چگونه از یک سفر ناپایدار، معنایی پایدار پدید میآید.
♾️
زندگی با جدایی آغاز میشود. نخستین نفس، نخستین فریاد، جداییست از آغوش مادر، از تاریکی آرام رحم، از سادگی ناب آغاز. و این تازه شروع ماجراست. آنچه در پی میآید، زنجیرهای از جداییهاست: از روزهای کودکی، از خانهی پدری، از چهرههای آشنا، از لحظاتی که فکر میکردیم برای همیشه باقی میمانند. به تعبیر کارلوس فوئنتس، زندگی بیش از آنکه «جمع شدن» باشد، سلسلهای از «جدا شدنها»ست.
با این حال، انسان از پا نمیافتد. در دل هر جدایی، انسان چیزی میجوید که بماند؛ چیزی که عبور از این گذرگاههای تلخ را معنادار کند. میل به ماندگاری، به جا گذاشتن ردّی از خود، همان نوریست که در دل تاریکیها روشن میماند.
اما ماندگاری، حادثه نیست. ساختن میطلبد، تلاش میطلبد، بینش میطلبد. در این مسیر، سخن ژرف امیرکبیر میدرخشد:
«اگر افق نگاهت یکساله است، گندم بکار؛ اگر دهساله است، درخت بکار؛ اما اگر میخواهی صد سال آینده را بسازی، انسان تربیت کن.»
تربیت، نه صرفاً تعلیم است و نه فقط مهارتآموزی؛ بلکه آموختن زندگیست، فهم، اخلاق، مسئولیت. انسانِ تربیتیافته، همان بذر ماندگاریست که از دل او، فرهنگ زاده میشود، تمدن شکوفا میگردد و آیندهای بهتر ساخته میشود.
تاریخ نیز، گاه شاهد این ماندگاریها بوده است. کوروش بزرگ، تنها یک پادشاه نبود؛ او بنیانگذار بود. متفکرانی چون ماکیاوللی و هگل قرنها بعد از اهمیت «تأسیس» سخن گفتند، اما کوروش قرنها پیش از آنان، ساختاری آفرید که بر پایهی خرد، مدارا و حرمت انسانی استوار بود. او دانست که حکومت بدون کرامت انسان، به فراموشی خواهد رفت. و همین درک، او را ماندگار کرد.
در کنار انسانسازی، ابزار دیگر ماندگاری، کتاب است؛ کتاب، این وارث خاموش اندیشهها، این صدای ماندگار قرون. به تعبیر استفن کینگ، کتابها بهترین همراهاند؛ نهفقط برای شبهای تنهایی، بلکه برای تمام لحظاتی که انسان میخواهد فراتر از «زنده بودن»، «زندگی کردن» را تجربه کند. هر کتاب، پلیست میان دلها؛ حتی آنهایی که قرنها از هم دورند.
در پایان، حقیقت زندگی ساده اما ژرف است:
ما میرویم، اما میتوانیم چیزی از خود به جا بگذاریم. نیکی، دانایی، تربیت، یک نگاه مهربان، یک جملهی امیدبخش، یک انسانِ آگاه… هر یک میتواند ماندگار باشد.
و این است راز بزرگ زندگی:
باید بگذری، تا بمانی.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0