سکتاریسم ،ولونتاریسم و الیتیسیسم
استوارت هال می گوید: تاچریسم، رضایت همگانی را از طریق پیوند وثیق خود با عناصر و رگه های اصلی فرهنگ سنتی طبقه کارگر محقق ساخت. به اعتقاد استوارت هال، تاچریسم مستقیما با تکیه بر عناصر عامه پسند، فلسفه های سنتی و ایده های عملی طبقات متوسط، دست به عمل زده است. بر اساس تحلیل او، […]
استوارت هال می گوید: تاچریسم، رضایت همگانی را از طریق پیوند وثیق خود با عناصر و رگه های اصلی فرهنگ سنتی طبقه کارگر محقق ساخت. به اعتقاد استوارت هال، تاچریسم مستقیما با تکیه بر عناصر عامه پسند، فلسفه های سنتی و ایده های عملی طبقات متوسط، دست به عمل زده است.
بر اساس تحلیل او، چنین چیزی به این دلیل امکان پذیر بوده است که این عناصر عامه پسند فاقد هر نوع معنای طبقاتی، ذاتی و درونی هستند و لذا قابلیت آن را دارند که به شیوه های جدیدی با هم ترکیب شوند و در نتیجه افراد را به سوژه های سیاسی مطلوب پوپولیسم تبدیل کنند، سوژه هایی در خدمت بلوک قدرت باشند و نه مخالف آن.
از این منظر، بی تردید استوارت هال در تاکید بر این نکته محق بود که چپ اگر به طور کامل با دورنمای لذت های عامه پسند، هر قدر هم که کالایی شده و متناقض باشند، قطع رابطه کند، نه احیاء می شود و نه بقاء می یابد.
با این مقدمه در سپهر تحولات سیاسی ایران و در میان اصلاح طلبان جریانی وجود دارد که در این نوشتار آن را« تاچریسم معکوس» می شود نامید. «تاچریسم معکوس» جریانی الیستیستی (نخبه گرا) است که دچار نوعی هراس اخلاقی نسبت به گرایش و تمایلی به نام «توده گرایی» یا همان «پوپولیسم» است.
توده گرایی برای اینان مفهومی اساسا ناملموس و آزار دهنده است. از نظر آنها، پوپولیسم تمامی ویژگی های یک ایدئولوژی ارتودکسی را دارد که از این قابلیت و استعداد برخوردار است که با تظاهر به انقلابی گری، حمایت بخشی از مردم را در مواقع بحرانی کسب کنند. پوپولیسم، همچنین مایل و قادر است از خود تعبیری منطبق با روایت آرمانی مردم برگزیده اش را ارائه کند و آنان را در چشم اندازی به همان نحو آرمانی جای دهد. این قبیل اصلاح طلبان شنیده و بعضا خوانده اند که پوپولیسم گذرا است و گه گاه با قدرتی چشم گیر پدیدار می شود و امکانات بالقوه خود را برای دگرگونی ریشه ای نظام های سیاسی عرضه می کند، اما چیزی نمی گذرد که ناپدید می شود. به بیان دیگر مهار و سازماندهی جریان ها و جنبش های پوپولیستی ذاتا دشوار است، زیرا فاقد انسجامند و فعالیت شان با تناوبی حیرت انگیز فراز و فرود دارد.
*سکتاریسم، ولونتاریسم و الیتیسیسم، بلای جان تمامی فعالان سیاسی رفرمیست
از این رو، مفهوم «مردم» از مفاهیم حاشیه نشین در متن گفتمانی از این نوع اصلاح طلبان در سالهای اخیر بوده است، به بیان دیگر، می توان در برخی موارد ادعا کرد که در طول این دوران، اصلاح طلبان تصویر شفاف و عمیقی از مردم نداشته اند. لذا گاه در مسیر سکتاریسم ( جدایی از مردم ) قرار گرفته اند و گاه راه ولونتاریسم (همراه شدن با مردم به هر قیمتی) و گاهی الیتیسستی(نخبه گرا) شدند و دوره ای دیگر، به شمایل سازی شئ پرستانه( کیش شخصیت) از شخصیت ها و تقدیس آنان پرداختند .البته گاه نیز در عالم پندار خود تصویری از «مردم» ترسیم و تصویر کردند و تلاش نموده اند تا مردم را شبیه آن کنند .
گزاره های فوق از این دسته از اصلاح طلبان قصد عبور از آفات پوپولیسم را ندارند و نیز قصد ندارند به ترویج و تقویت چنین تمایلی در میان این دوستان بپردازند، بلکه تلاش دارند بگویند در شرایط کنونی رسالت یک گروه اجتماعی و سیاسی پیشرو یا آوانگارد نه در فرسنگ ها جلوتر از مردم دویدن و نه در فرسنگ ها از آنان عقب ماندن بلکه با آنان بودن و با آنان زیستن (رئالیسم) است.
در میان مردم بودن به شکل واقعی به معنای توده گرایی و عوام گرایی افراطی ( پوپولیسم) نیست، بلکه به معنای پرهیز از سکتاریسم (جدایی از توده ها) و پرهیز از تافته ای جدا بافته شدن در جامعه و خودداری از دو دستی تقدیم کردن آرای مردم به رقیب در صحنه های سیاسی همچون انتخابات های مختلف می باشد.
*مشکل رابطه با همه ی اقشار مردم ،چالش فعالان سیاسی رفرمیست ایران
خوب است همینجا نیم نگاهی به مشکل و ضعف دیگر برخی اصلاح طلبان یعنی مشکل نا آموختگی و نابلدی ایجاد رابطه با همه اقشار مردم داشته باشیم. این دسته از دوستان اصلاح طلب آنگاه که از سر مهر و یا نیاز طلب یاری می کردند و روبه سوی مردم روان و دوان می شدند، شیوه و روش ایجاد ارتباط عمیق با آنان را بلد نبودند. آنان بدون آنکه در برج عاج زبانی و کلامی خود خارج شوند، تلاش کردند با مردمی که سخنان آنان را فهم نمی کردند، رابطه برقرار کنند، غافل از اینکه در بسیاری از مواقع، مردم از طریق سخنان و بیانه های شور آفرین و نمادین رهبران و نمایندگان و حاملان گفتمان ها، با آنها آشنا می شوند و بسیار اندک اند، کسانی که به تامل در مبانی منطقی گفتمان ها و نظریه ها پرداخته و به ناسازگاری های آن بیندیشند.
می بایست تاکید کرد، شرایط توضیح داده شده فوق در سالهای بعد از دولت اصلاحات یعنی از سال ۱۳۸۴ و در کوران انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و حتی پس ازآن به خوبی تجریه شده است و ضرورت دارد تا اصلاح طلبان از تجربیات گذشته به خوبی درس بگیرند و به پیشنهادهای این قلم اندکی توجه نمایند که عبارتند از؛
۱ـ جدی ترین و فوری ترین اقتضای مرحله ی عمل اجتماعی، سیاسی در شرایط کنونی، تلاش اصلاح طلبان و ترقی خواهان برای باز سازی، تعمیق و گسترش رابطه ی خود با همه ی اقشار مردم است.
۲ـ شیوه ی فعالیت شفاهی، در جامعه ی امروز ما بسیار موثر است. کنش گفتاری و رفتاری و مبادله ی لفظی و شفاهی که هر مخاطبی را در بیان، مناظره و دریافت مستقیم درگیر می سازد و هر مخاطبی را در اشکال بیانی و زبانی خاص شرکت می دهد، از این استعداد برخوردار است که گروه های اولیه را درچارچوب یک طرز تفکر متحد سازد.
گفتمان ها و جریان های اجتماعی و سیاسی از رهگذر این مبادلات لفظی و کنش های گفتاری عمق می یابند. همچنین ضرورت دارد اصلاح طلبانی که به عنوان مدیر ارشد و یا مشاور در سطوح عالی مشغول به فعالیت با دولت های همسو بوده و احتمالا در آینده خواهند بود،ضمن حفظ سیاست اتحاد و انتقاد با دولتهای همسو با سیاست های اصلاح طلبان ، رفتار و کارکردهای آنان برای اقشار مختلف مردم این معنا را می دهد که در عملکرد دولت سهیم هستند، پس باید با توجه به مشی و منش اصلاح طلبی خدای ناکرده از هر گونه شائبه رانت جویی و رانت خواهی و برخورداری از امتیازات ویژه بر حذر و مبرا باشند. اگر برخی اصلاح طلبان نزدیک به دولتهای همسو، از امکانات ویژه برخوردار
شوند، بدانند که مردم به عنوان سرمایه اجتماعی آن برخورداری ویژه و امتیازات را به پای روند اصلاح طلبی و اصلاح طلبان می نویسند و از آنان فاصله خواهند گرفت.
*** رفرمیست ها و مردم
اصلاح طلبی یا رفرمیسم در تمام دنیا، یکی از بارزترین ویژگی اش همراهی و همگامی با مردم به شکل واقعی و نه پوپولیستی و عوام فریبانه در فرآیند رسیدن به حقوق اولیه و حقوق شهروندان صد البته پرهیز از هر گونه خشونت و خشونت طلبی می باشد. در این فرآیند می بایست ساز و کارهای کنش و عملکرد اصلاح طلبان در ایران طوری باشد که بتوانند مطالبات جامعه را با پرهیز از هر گونه خشونت طلبی و نفرت افکنی بخوبی نمایندگی کنند. ولی به نظر می رسد تا به امروز حداقل بخش عمده ای از اصلاح طلبان به عنوان رهبران و کنشگران اصلی این جریان در انجام این مهم موفق نبودهاند. شاید یکی از دلایل عدم موفقیت اصلاح طلبان در ایران وام دار بودن بخشی از آنان به قدرت، تعلقات و مناسبات قدرت به شکل های مختلف باشد و این مساله هم در مردم و هم در طیف وسیعی از کنشگران فرآیند اصلاح طلبی در ایران به عنوان یک پارادوکس جلوه می کند،یعنی دوگانگی ماندن با قدرت و همزمان ماندن در کنار مردم .
علی ایحال، اگر اصلاح طلبان نمی توانند روز آمدتر باشند و عملکرد منطقی تری داشته باشند، به نظر می رسد جمع کردن بساط این نوع اصلاح طلبی ضررش خیلی کمتر از موجودیت کنونی آن باشد. چون اگر در رفتار و اعمال برخی مدعیان اصلاح طلبی تجدید نظر جدی نشود، سرنوشت اصولگرایان ،دور از دسترس برای آنان نخواهد بود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0