كسي كه به نام «بازرگان » بود و نه به پيشه و حرفه

با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار […]

با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار خطاب به رحيم مشايي كه باد تلفيق اسلام و باستان در سر انداخته بود، گفت كه بي خود اداي بازرگان را در نياوريد كه او آدم سالم و صادقي بود!

30 دي، مصادف است با سالروز درگذشت مهندس مهدي بازرگان، نخستين نخست وزير سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي.
از پيروزي انقلاب 57، نزديك به نيم قرن گذشته و وقت آن است كه دست از غيريت سازي هاي ايدئولوژيك برداريم و «خودِ» آدم هاي آن روزها  را صرفا از زاويه «ديگري» نبينيم و نسنجيم؛ بازرگان سالهاست كه درگذشته و دوره دولت موقت او هم ديگر، يك پديده تاريخي و يك موضوع پژوهشي به حساب مي آيد.
اينكه بگوئيم او چند دهه از زمانه خودش جلو بود؛ شايد حرف اغراق آميزي باشد؛ او حتي فرزند زمانه خودش هم بود اما در زمان درستي در مستند قدرت قرار نگرفت؛  مرد زمانه كشمكش و هياهو نبود
بازرگان، اگر چه از منتقدين و مخالفين موقر رژيم پهلوي و از همراهان صديق آيت الله خميني بود اما نسبتي با تندي ها و تيزي ها و تلخي هاي سالهاي نخست پيروزي انقلاب نداشت. او بيشتر يك اصلاح طلب حلم انديش بود تا انقلابي بنيان كن. نمونه هايي مثل او شايد اين روزها، بيشتر به درد جامعه ايران مي خورد.
شايد يكي از بدترين دوران زندگي سياسي و مبارزاتي او، همان چند ماهي بود كه با همه مسالمت جويي هاي ذاتي، قرار بود  به عنوان نخست وزير انقلاب، مجري شعارهاي تند افشا كن و الغاء كن و اعدام كن و نماينده شور و هيجانات جامعه توده وار آن سالها باشد.
 مهدي بازرگان 30 سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مراسم  مرگ و سوگواري دوستش خليل ارجمند بنيانگذار صنايع «ارج » عبارتي عميق و دقيق عنوان كرد كه هنوز هيچ كارآفرين ايراني به اين زيبايي توصيف نشده است.
او گفت: «  خلیل ارجمند 30 سال عمر کرد اما به اندازه  300 سال کار کرد و به این مملکت خدمت کرد».
بازي  روزگار چنان تناقض آميز شد كه در آغاز نخست وزيري بازرگان، صنايع ارج از نخستين كارخانه هاي صنعتي و خصوصي كشور بود كه به مصادره دولت او در آمد و نابود شد!
با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار خطاب به رحيم مشايي كه باد تلفيق اسلام و باستان در سر انداخته بود، گفت كه بي خود اداي بازرگان را در نياوريد كه او آدم سالم و صادقي بود!
دردهه 40 و 50 با اينكه  با چريك بازي و مبارزه مسلحانه نسبتي نداشت و حتي سالها قبل در دادگاه حكومت پهلوي هشدار داده بود كه ما آخرين نسلي هستيم كه بدون تفنگ با شما سخن مي گوييم! با اين حال، زماني كه مجاهدين خلق براي دريافت كمك مالي به سراغ او رفته بودند، گفت من مشي شما را قبول ندارم اما اگر نيازتان شديد است حاضرم منزل مسكوني ام را بفروشم و پولش را به شما بدهم.
در سالهاي كه بازرگان معزول و مغضوب شده بود، همان مجاهدين به سراغ او رفتند تا با استفاده از دلشكستگي و گوشه نشيني اش، او را دعوت به عضويت و پيوستن به سازمان متبوعشان موسوم به « شورای ملی مقاومت ایران» كنند. بازرگان با همان طنز كلامي هميشگي اش، خطاب به آنها گفته بود به آقاي رجوي بگوييد « من همسر جوان ندارم و به درد شما نمي خورم! ». اشاره  كنايه آميز او  به جنبش طلاق هاي اجباري و ايدئولوژيك اين سازمان درسال 63 و  تصرف مریم عضدانلو همسر مهدي ابريشم چي، توسط مسعود رجوي بود.
با همه اینها، مهدی بازرگان را باید همانند نام كتابش، نماینده «سازگاری روح ایرانی» به حساب آورد. از معدود ایرانی هایی بود که ظرفیتش فراتر از مقامش بود و هيچ وقت حقيقت را به مسلخ مصلحت نبرد

او آخرین فرزند «عباس‌قلی آقا تجارتی تبریزی» و از نخستین دانشجویان ممتازی است که با بورسیه تحصیلی حکومت پهلوی اول برای تحصیل در رشته ترمودینامیک و نساجی به فرانسه رفت و در نهایت تبدیل به منتقد و مخالف و سپس اولین نخست وزیرِ حکومتِ انقلابي و جایگزین پهلوی دوم شد.

 

مهدی بازرگان در جوانی هیچ علاقه ای به سیاست نداشت اما برآمدن مصدق و جنبش ملی شدن نفت، او را به عالم سیاست کشاند و دیگر هیچ وقت نتوانست از آن رهایی پیدا کند. او در دو مرحله از بحرانی ترین شرایط تاریخ معاصر ایران، یعنی دعوای حقوقی خلع ید انگلستان از نفت ایران در دهه 30 و نیز اوایل پیروزی انقلاب 57، درگیر هاي مناصب و مسئولیت اجرایی و سیاسی شد و بعد از آن، تا آخر عمر، سایر ویژگی های شخصی و فکری او، خاصه نوع نگاهش به دین، علم، صنعت و اقتصاد،  زیر سایه سياست و بعضا اتهامات سیاسی پنهان ماند.

 

بازرگان از نظر فکری، ادامه نسل نوگرایان وطن خواه  و خوشبین به فرهنگ و دستاوردهای فنی و صنعتی تمدن غرب  بود که دغدغه توسعه و تعالي ملي داشت. به همين منظور،کوشید تا  ابتدا «همخوانی میان دین و تجدد» و سپس «همسان سازی میان علم و دین»  برقرار نماید. از اینرو، با دانش فنی و ترمودینامیکی خود، حتی تعابیر و تفاسیر متفاوت از مفاهیم مذهبی ارائه کرد که سخت مورد علاقه برخی گروههای اسلامی  و انقلابی در رژیم پیشین قرار گرفت. او که از پدری پولدار زاده شده بود، پدر پولدار برخی از گروههای چریکی قبل از انقلاب هم بود.

 

از بازرگان اثر و یا بهتر است بگوییم، مفهومی به یادگار مانده است، تحت عنوان «راه طی شده» که واکاوی آن ممکن است، خیلی از تصورات ما در باره او را دچار تردید کند؛ هر چند در اواخر عمر اين نظريه را تعديل كرد و به گمانم از كل عقايد ديني او فقط «توحيد» و « معاد» دست نخورده باقي ماند. بازرگان اعتقاد داشت که «راه علم» همان «راه انبیاء» الهی است که قبلا بوسیله آنها طی شده است و همه اکتشافات و اختراعاتی که امروزه توسط بشر انجام می شود، در حقیقت پیدا کردن همان معرفت گم شده است ؛ ما راه انبیاء را نرفتیم اما انسان غربی، راه بشر را رفته است.

 

اگر این برداشت ما از حرف بازرگان درست باشد، چنین تفکری در نقطه مقابل «اومانیسم»، «پوزوتیویسم» و «لیبرالیسم» قرار می گیرد که تمدن صنعتی را نتیجه بکار گیری حس، عقل  و تجربه بشر و پس زدن  داوری ها و الهامات غیبی و دینی می داند. در حقیقت از نظر معرفتی، بازرگان اصلا لیبرال به حساب نمی آمد و تمام برچسب ها و یا فحش هایی که تحت عنوان «لیبرال» نثار او شد، از اساس هدفگیری درستی نبود هر چند در رفتار سیاسی اش، انسانی به غایت دموکرات و البته ضد استبداد بود.

 

بازرگان همچنین « سکیولار» و يا مخالف جدایی دین از سیاست هم نبود. حتی با ورود روحانیون به سیاست هم مخالفتی نداشت و روحانیون سیاست ورز را به دو دسته خوب و بد تقسیم می کرد که معیارش، میزان قرابت  آنها با اخلاق و مدارا و حقوق بشر بود. اما در مجموع موافقتی با حکومت روحانیون به عنوان یک صنف و طبقه نداشت. ذهنیتی نخبه گرا داشت و  علاقمند بود که شارحان و مبلغان و پيروان دین، بیشتر افراد تحصیل کرده، شیک پوش، آراسته، اتوکشیده و کراواتی اما با اخلاق، پرهیزگار و متدین باشند.

 

از علائق مهندس بازرگان به صنعت و تکنولوژی، علاوه بر سالها  اشتغال او در صنعت نفت و استادی و ریاست دانشکده فنی دانشگاه تهران، می توان به نگارش آثار متعدد در این حوزه اشاره کرد. در سال 1323 حتی کتابی در باره مهندس خلیل ارجمند پایه گذار صنایع «ارج» نوشت و در مراسم سوگواری آن کارآفرین ایرانی گفت :« خلیل ارجمند 30 سال عمر کرد اما به انداز 300 سال کار کرد و به این مملکت خدمت کرد».

 

اما ازطنز روزگار بزرگترین ضربه  به صاحبان صنایع و بخش خصوصی صنعت ایران و حتی مصادره  همان کارخانه درج نیز در زمان نخست وزیری بازرگان در دولت موفقت انجام شد. به موجب «قانون حفاظت از صنایع» که در تیرماه 1358 و در دولت موقت تدوین و تصویب شد اموال اغلب سرمایه داران بزرگ در شمول مصادره ها قرار گرفت.  بازرگان بعدها در دفاع از این قانون اذعان کرد که برای ما چاره ای جز مصادره این اموال بی صاحب  باقی نمانده بود

 

برخلاف گفته هاي مهندس بازرگان، همه آن کارخانه هایی که مصادره شده اما بی صاحب نبودند. حداقل گزارشی موجود است که محمد تقی برخوردار صاحب «پارس الکتریک» و اکبر لاجوردی  صاحب « گروه صنعتی بهشهر» به همراه تعدادی از صاحبان صنایع در همان سالهای مسئولیت، به حضور او رفته و خواهان کمک و استمداد شدند.

 

بازرگان به شوخی و یا جدی به آنها گفت: « شما کارخانه داران علاوه بر کاگران، حتی مهندسان ایرانی را هم استثمار کردید»! برخوردار در پاسخ او می گوید: « اگر اعتقاد شما این است، پس لااقل 10 درصد اموال  ما را برای گذران زندگی به ما برگردانید و در عوض صدضربه شلاق بزنید»!  بازرگان می پرسد: « چرا شلاق؟»  برخوردار  پاسخ می دهد : «چون برای ما درس عبرتی شود که دیگر در این مملکت کارخانه نسازیم» این تلخ ترین مکالمه تاریخی است که پیرامون صنعت ایرانی انجام پذیرفته است.

 

با همه اینها، مهدی بازرگان را باید همانند نام كتابش، نماینده «سازگاری روح ایرانی» به حساب آورد. از معدود ایرانی هایی بود که ظرفیتش فراتر از مقامش بود؛ هر چند گاه مقام و یا ساختار و فضای سیاسی،  شخصیت هایی در اندازه بازرگان را هم دگرگون می کند

 

. شاید اگر زمان نخست وزیری و مسئولیت پذیری او مصادف با فضای هیجانی و  طوفانی « الغاء کن» و « افشاکن» و « اعدام کن»  ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب نمی شد، جوانان پر حرارت به جاي «ديوارها» از «درها» وارد مي شدند، عملکرد او در قبال صنعت و بخش خصوصی و منافع ملي ایران، طوری دیگری رقم می خورد. شايد هم او صدسال سالي زودتر متولد شده بود.

 

مهدی بازرگان کیست؟ نیای محافظه کار اصلاحات +تصاویر | رویداد24

روحش شاد