حرفهای تلخ یک هفته پس از حادثه مرگبار در معدن طزره دامغان: برای باقی کارگران معدن، کاری انجام دهید!

معدنکار اگر در معدن نمیرد، با سرطان می‌میرد

 بیمه کارگر معدن را آرایشگر رد کردند! کارگر معدن پول خونش را مالیات می‌دهد چرا یک معدن نباید 4تا کیسه اکسیژن داشته باشد؟

 

جابر افروز، برادر بهروز افروز است که خودش ۲۰ سال و برادر فوت شده‌اش ۲۳ سال سابقه کار در معدن را دارند. بهروز یکی از کشته‌ شده‌های حادثه معدن رزمجاه است و حالا جابر قرار است از بهروز و حادثه‌ای که برایش پیش آمد، بگوید. از اینکه اوضاع ایمنی معدنکاران چگونه است که چندوقت یکبار خبرهای تلخی درباره‌شان می‌شنویم. جابر می‌گوید:

برادرم بهروز راننده لکوموتیو برقی بود. موقع استخراج، زغال را می‌کشیدند و بیرون می‌آوردند. رگه‌ای در معدن رزمجاه وجود دارد به نام رگه کا۵ که گاز داشت. خیلی وقت نبود که آنجا مشغول به کار شده بود. کارگاه استخراج آنجا، قبلا هم یکی را بر اثر گازگرفتگی کشته بود. ساعت ۱۰ دقیقه یا ۵ دقیقه به ۷ عصر بود. خودم هم آنجا کار می‌کردم و تازه پمپ را خاموش کرده و بالا آمده بودم. بیرون تونل بودم که زنگ زدند و خبر به من رسید. خبر را که شنیدم به داخل تونل رفتم. شدت انفجار به حدی بود که چشم، چشم را نمی‌دید، به‌قدری که همه جا سیاه و تاریک بود. جلوتر که رفتم من هم دچار گازگرفتگی شدم و مرا هم شدت گاز انداخت. بچه‌ها مرا از تونل بیرون کشیدند. گاز همه‌جا را گرفته بود. نیرو‌های امداد آمدند و ساعت ۶ صبح فردا دستگاه‌ها را آوردند تا گاز را تخلیه کنند و پیکرها را بیرون بیاورند.

ایمنی معدن بسیار ضعیف است. دولت از معدن حمایت نمی‌کند. حداکثر دریافتی کارگر آنجا ۱۱ میلیون تومان و حداقل ۷ میلیون تومان است. کار در معدن نُرم دارد. یعنی یکی می‌خواهد کاری را طی ۷ ساعت انجام دهد یا طی ۲۰ ساعت. بالاخره کار باید انجام شود. راننده لکوموتیو هم قصه‌اش همین بود. بالاخره زغال‌ها یک‌جوری باید بیرون کشیده می‌شدند. حقوقی که معدنکار باید دریافت کند، دریافت نمی‌کند. در تمام دنیا معدنکاران جزء مشاغل پردرآمد جامعه هستند. اگر اول و دوم نباشند قطعا جزء سومین یا چهارمین مشاغل پردرآمد هستند. اما در کشورمان می‌بینیم که اصلا این‌گونه نیست.

یک عده مانند برادرم بر اثر سهل‌انگاری کشته می‌شوند و عده دیگری که بازنشسته می‌شوند، بدن‌شان درگیر بیماری‌هایی می‌شود که بر اثر استشمام گاز در معدن به وجود آمده. معدن به خودی خود گاز دارد. یعنی در حالت عادی، اگر اتفاقی هم برای یک معدنکار نیفتد، ریه‌هایش پر از گاز معدن است. از تمام اینها گذشته کارفرماها بیمه‌ را به‌شکلی رد نمی‌کنند که سختی کار به معدنکار تعلق بگیرد تا بتواند با ۲۰ سال سابقه بازنشسته شود. الکی می‌گویند که با سختی کار ۲۰ سال بازنشسته می‌شوید. همه ۳۰ سال کار می‌کنیم.

تامین اجتماعی می‌گوید برای جبران یک‌سال غیبت باید ۲۵ سال کار کنی. وزیر هم این را می‌گوید. کارگری در معدن هیچ چیز برای هیچ‌کس ندارد. هیچ مزایایی ندارد. اصلا همین مالیات، یک کارگر معدن برای چه چیزی مالیات می‌دهد؟ پول خون‌مان را ما مالیات می‌دهیم؟ این قانون‌ها باید اصلاح شوند.

معدنکار زنده‌اش هم مرده است. دیگر جانی برای نفس کشیدن ندارد. وقتی ۸ ساعتش در میان گاز نفس می‌کشد؛ دیگر فقط می‌خواهد جوری شود که لااقل آن نفس‌ها را جبران کند. اما دیگر نفسی نمانده است. معدنکاری که نمی‌میرد؛ سالی یک‌بار دستش یا پایش می‌شکند. چشم یا گوشش چیزی می‌شود. تمام این آسیب‌ها را معدن، هر روز و هر روز دارد. اما هیچ مسئولی نیست که بیاید. مگر اینکه چند نفر بمیرند تا کسی بیاید و ببیند درد معدنکار چیست. در حالت عادی چرا کسی نمی‌آید؟ چرا پیش از وقوع حادثه، جلوی وقوعش را نمی‌گیرند؟

درد کارگر معدن بسیار بیشتر از اینهاست. یک کارگر معدن مانند برادرم با ۲۳ سال سابقه، هنوز خانه ۶۰ متری‌اش را بعد از ۸ سال نتوانسته تکمیل کند اما آقایان در برج‌هایشان زندگی می‌کنند. سیر از غم گرسنه چه می‌داند؟ خیال‌شان نیست. هیچکس به فکر قشر ضعیف کارگر نیست. یکی از همکاران‌مان بچه‌اش سرطان گرفته و حالا در خرج زندگی و درمانش مانده است. اصلا کدام مسئول اجازه می‌دهد بچه‌اش یک متر در معدن برود و کار کند؟/ روزنامه فرهیختگان