نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تا بودم و یادم می اید،ازدوران دبستان تا عالی ترین مراحل تحصیلی،همواره معلمانی بوده اند که عاشقانه دوستشانمیداشتم ومی ستودمشان.با بعضی ها توانستم نزدیک شوم و بعضی های دیگر،انقدر ابهت وترسناک بودند که لااقل منجرات نداشتم پای پیش بگذارم.از همان زمان های دور کودکی بر خلاف رویه کودکان ان دوره،نه میخواستم دکتر بشوم،نه خلبان.البته کمیهوایمهندسی […]
تا بودم و یادم می اید،ازدوران دبستان تا عالی ترین مراحل تحصیلی،همواره معلمانی بوده اند که عاشقانه دوستشانمیداشتم ومی ستودمشان.با بعضی ها توانستم نزدیک شوم و بعضی های دیگر،انقدر ابهت وترسناک بودند که لااقل منجرات نداشتم پای پیش بگذارم.از همان زمان های دور کودکی بر خلاف رویه کودکان ان دوره،نه میخواستم دکتر بشوم،نه خلبان.البته کمیهوایمهندسی به سرم زده بود و برای همان هم،نود واحد در رشته مهندسی مکانیک خواندم و دانستم اینکاره نیستم و رهایشنمودم.رهایش نمودم و به سراغ علوم تربیتی و روانشناسی رفتم و دانستم گمشده من همین است.من در زمانه ای وارد اشتغال میشدم که به جهت تحول اجتماعی و انقلابی همه درب های اشتغال در هر سازمانی ازوزارت امور خارجه تا وزارت بازرگانی وبانکها و هر جای که تصور کنید پیش رویم باز بود.اما جاذبه مدرسه و معلمی رهایم ننمود و معلم شدم.به زعم بسیاری،یکی از بدترین انتخاب های زمانه،و به زعم خودمبهترین انتخاب ممکن .ازهمان روزهای اول معلمی دانستم که این حرفه اخروعاقبت مادی اگر هم قبلا داشته ولی دیگر ندارد.پس کار عاشقانهمعلمی را ازکسب و کار زندگی خود جدا کرده و ان را در جایی دیگر جستجو نمودم .کارخانه دار شدم ،ساخت و سازکردم،هتلداری نمودم،تجارت کردم.با همه فراز و فرودهای بخش خصوصی،گاهی در اوج عزت،گاهی در حضیضذلت.اما درهمه احوالات، معلمی را رها ننمودم.هیچ وقتیادم نمی اید که ساعتی اضافه کاری گرفته باشم.هیچ وقتدرگیر فیش حقوقی معلمی نبودم و از خط کشی های افقی وعمودی ان سر در نمی آوردم.از تدریس در مدرسه راهنماییتحصیلی شروع کرده و در دبیرستان ها و مراکز اموزش عالی و دولتیو خصوصی و بانکها ، روانشناسی،امار،روشتحقیق،مدیریت را تدریس نمودم.زمانی هم که دانستم به علت اشتغالات زیاد بخش خصوصی قادربه حضور منظم دروظایف اموزشی خود نمی باشم،پنجسال زودتر از خدمات سی ساله عمومی، خود را بازنشست پیش ازموعد نموده و دیگر به مدرسه نرفتم.به مدرسه نرفتم،اما معلمی را رها ننمودم.هر زمان و هرکجا که پاره وقت،کاری برای تدریس و اموزش بود،خود رارسانده ام.امروز که به گذشته نگاه میکنم با همه اشتغالات مختلفی که داشتم و دارم،تنها به معلمی هست کهبدانافتخار میکنم.تنهایاد اوری لذت کنش و واکنش های بادانش اموزانو دانشجویانمهست کهمستممیکند.چقدر دوستان زیادی در این کلاسها پیدا نموده و اکنون با دیدن شایستگی های انان در سازمانها و بیمارستانها و بخش خصوصی به خود میبالم .به خودمیبالم که زمانی را با هم بودیم و شاید توانسته باشم جمله ای و تنها جمله ای را به انان بیاموزم.در همه سالهای معلمی شاگردانم را از دل و جان دوست داشته ام.کار معلمی تنها ایجاد علاقه به دانش و اگاهیاست.وگرنه بقیه را خود خواهند رفت.خوشحالم اگر درسی را برای تدریس انتخاب میکردم ،خود،به ان درس و واژهواژه اش اعتقاد داشته و باورمند و شورو انگیز از انها گفته ام.من به شفا بخشی دانش و اگاهی برای درمان دردهای کثیرفردی و اجتماعیبا دل و جان اعتقاد دارم.
همیشه به همکاری و همفکری با معلمان دیگر معتقد بودم و بهترین دوستانم از همکاران فرهنگی ام انتخاب میشدند.باهمان ها بود که اول بار انجمن صنفی معلمان را در دبیرستان بهشتی رشت تاسیسنمودیم.انوش عادلی دبیرریاضیمحجوب و مودب را در همانجا یافتم و اکنون در زندانلاکانگمش کرده ام.چگونه باید بگوییم که جای معلمان درزندانو محبسنبوده و انان باید به مدرسه ها برگردند.امروز وصیت کرده و گفتم،انگاه که مرگ دریابدم،روی سنگ گورم، تنها نوشته شود او یک معلم بود.چون فقط به معلمی هست که افتخار میکنم .اری من یک معلمم .
این مطلب بدون برچسب می باشد.