اخبار را زندگی می کنیم؛

نگذاریم جامعه  به ناامیدی و خشونت برسد

..

 علی کریمی پاشاکی ، غرق شده ایم در اخبار، درست ترش این است که در اطلاعات، مدفونیم. با همین گوشی های تلفن روزانه اخبار را بالا و پایین می کنیم و در حد افسوسی، فرصت داریم بر آنها تمرکز کنیم. از بین این حجم از اطلاعات در هم آمیخته، برخی را بیشتر می بینیم و شایسته دیده شدن می دانیم، اما دیده شدن یک خبر به جو اطرافش و عکس العمل ها نیز باز می گردد. اخباری که بتوانیم از کنار آن اعتراض، نقد، ناامیدی، خشم و … مان را بروز دهیم. شبکه های اجتماعی جدید برایمان دو کارکرد مهم دارد؛ ۱ـ بازنمایی خود ماست آنگونه که دوست تر داریم و آنگونه جامعه از ما می خواهد و فشار ناپیدای اجتماعی وادارمان می کند.

۲ـ به ما پیام و اطلاعات را می رساند.

ویژگی شبکه های اجتماعی جدید و جذابیت آنها، وجود تعامل و امکان خوانده شدن است در کنار امکان خواندن که رسانه های سنتی به آن متصف هستند.

جامعه ای که خشم، مشخصه بارز آن شده است و در رتبه بندی ها خشمگین می خوانند یا جامعه ای که مطابق اغلب پیمایش های انجام شده نا امید است و چشم اندازش از فردا روشن نیست، اگر قرار به بازنمایی باشد یا اگر قرار به عکس العمل در برابر اخبار باشد، بیشتر از موضع خشم و نا امیدی تحلیل می کند، مثلا اگر فاجعه ای رخ دهد مانند حادثه پلاسکو و یا نفتکش سانچی، تا زمانی که زمینه های باز نمایاننده وجود نداشته باشد، به اندازه ای که باید، بدان توجه نمی کنیم. همدلی با بازماندگان برای ما کافی نیست. زمانی می شود این خبر را دید که خشم و ناامیدی ما را بتواند بروز دهد. با توجه به شایعات فراوانی که در ارتباط با حادثه پلاسکو و حادثه نفتکش سانچی در جامعه در ابعاد مختلف بروز پیدا کرد، می توان به مساله رسید که برخی بدنبال بروز نیات و آتش فروخفته نا امیدی درونی خودشان و شاید جامعه باشند.

در واقع ما اطلاعات را همخوان نمی کنیم، ما اخبار را نمی خوانیم، اخبار را زندگی می کنیم و برای این است که گاهی خبری بسیار مهم نمی تواند در صدر بنشیند و توجه برانگیزد و خبری دیگر از لحظه اول مورد توجه قرار می گیرد.

صاحب نظران علوم اجتماعی و جامعه شناسی معتقدند؛ مولفه هایی که باعث می شوند تا مردم  که همان سرمایه اجتماعی نامیده می شوند، دستخوش تغییر شوند. همچنین علاوه بر دو مولفه فوق الاشاره در این نوشته، ناامیدی و نارضایتی گاهی صدایی و هم چنین که این ندا که « ما که کاری نمی توانیم بکنیم» باعث از دست دادن فرصت اصلاح و بهبود شرایط زندگی و جامعه می شود و دم غنمیت شمردن بر منافع دراز مدت و ملی و پایدار ترجیح داده می شود، این دم غنیمت شمردن و ترجیح منافع آنی بر منافع طولانی مدت و ملی باعث تلف شدن سرمایه های حیاتی آینده می گردد. در این نوع نگاه در واقع به هیچ عنوان به آینده ای پایدار و روشن نمی اندیشیم و برای آن برنامه نداریم و چون وضعیت موجود به اندازه ی لازم شفاف نیست، تخریبش می کنیم که صد البته بدترین روشن برای رسیدن به مطلوبیت است.

علی ایحال، در واقع اینجاست که مردمان جامعه، با حس های متفاوت، با برانگیخته شدن های مختلف، با همدلی ها یا اعتراضات و انتقادات مدنی، زندگی شان را می کنند. اما وظیفه فعالان فرهنگی و اجتماعی و نخبگان جامعه است که بتوانند، آینده ای مقابل جامعه قرار دهند، تا بتوانیم خودمان و فردایمان را ببینیم و اگر در مسئوولیت و موقعیت حاکمیتی و اجتماعی هستیم برای این ناامیدی که به مرز خشونت هم رسیده است، چاره بیندیشیم.