مقاله تحلیلی ابوالفضل فاتح از تشدید درگیری‌ها در خاورمیانه

برآیند یک تنش مزمن/روابط ايران و امريكا، نيازمند ابتكار عمل جديدي است

در يادداشت روز سه‌شنبه هفته گذشته از احتمال تشديد تنش‌ها در منطقه به صورت پلكاني و ضرورت گفت‌وگوي قدرت‌هاي درگير براي هشدار نسبت به پيامدها و ضرورت پيشگيري از ورود به اين مرحله سخن به ميان آمد. گرچه باب‌هاي گفت‌وگوي مستقيم بسته بود، اما از مجموع آنچه در پشت پرده براي كنترل سطح تنش‌ها گذشت […]


در يادداشت روز سه‌شنبه هفته گذشته از احتمال تشديد تنش‌ها در منطقه به صورت پلكاني و ضرورت گفت‌وگوي قدرت‌هاي درگير براي هشدار نسبت به پيامدها و ضرورت پيشگيري از ورود به اين مرحله سخن به ميان آمد. گرچه باب‌هاي گفت‌وگوي مستقيم بسته بود، اما از مجموع آنچه در پشت پرده براي كنترل سطح تنش‌ها گذشت و سيگنال‌هاي علني كه رد و بدل شد، نتيجه آن شد كه شاهد هستيم؛ پرهيز از درگيري مستقيم با تهران و درگيري‌هاي وسيع، اما كنترل شده با گروه‌هاي مرتبط با ايران.

اشتباه امريكا؛

امريكا مجددا مرتكب اشتباه شد و همچون الگوي دو دهه گذشته كه نظامي‌گري افراطي براي نظم هژمونيك را سياست ذاتي خود قرار داده، شامگاه جمعه به بهانه حادثه برج ۲۲، مراكز متعددي را در عراق و سوريه هدف قرار داد و گفته است اين راهبرد را ادامه مي‌دهد. هدف امريكا از بمباران و موشك‌باران بيش از ۸۵ نقطه، انتقام‌جويي، قدرت‌نمايي نظامي، تخريب امكانات تهاجمي گروه‌هاي مقاومت اعلام شده است. اما هدف اصلي‌تر تضعيف توانمندي‌هاي ايران، بر هم زدن موازنه در منطقه به نفع امريكا و اسراييل و متحدانش و انتقام از ايران به دليل شرايط بن‌بست غزه است، بدون آنكه حتي‌المقدور واكنش شديد از سوي ايران يا جنگ مستقيمي شكل بگيرد. گفته شده تاخير پنج روزه در عمليات امريكا، در كنار مناسب نبودن هوا، با هدف تخليه اماكن و كاستن از ميزان قربانيان براي پيشگيري از احتمال واكنش‌هاي شديد بوده است.

رويكرد تهاجمي شامگاه جمعه، همان رويكردي است كه در حمله امريكا و انگليس به يمن اتخاذ شد و البته از همان ابتدا بي‌نتيجه بودن آن آشكار بود. چنان‌كه حجم عظيم بمباران اسراييل منجر به نابودي گروه‌هاي مقاومت فلسطيني نشد. همين چند روز پيش آخرين ارزيابي مقامات امريكايي از عملكرد نظامي اسراييل اين بود كه ۷۰ تا ۸۰ درصد ظرفيت حماس دست نخورده باقي مانده و اسراييل صرفا نابودگري انساني و شهري را به انجام رسانده است. همين گونه حجم عظيم بمباران حوثي‌ها تاثير مهمي بر عملكرد اين گروه نداشت. ماهيت گروه‌هاي مقاومت كه از مردم منطقه خود هستند، با گروه‌هايي نظير داعش و القاعده كه عده‌اي جمع‌آوري شده از اين سو و آن سوي جهانند، تفاوت اساسي دارد. لذا هر كدام اين رخدادها به حمايت و پشتوانه مردمي اين گروه‌ها نيز افزوده است. علاوه، اساسا ارتش‌هاي كلاسيك در برابر جنگ غيرمتقارن اين گروه‌ها كارايي بازدارندگي يا تهاجمي خود را چنان‌كه در جنگ‌هاي كلاسيك نشان مي‌دهند، ندارند و لذا به نظر نمي‌رسد به‌رغم حجم تبليغات و خسارت‌ها، راهبرد ارتش امريكا حداقل در كوتاه‌مدت، تاثير معني‌داري در تغيير استراتژي گروه‌هاي مقاومت داشته باشد يا حداقل شواهد گذشته اين را نشان نمي‌دهد. چنان‌كه بمباران‌هاي بي‌حساب اسراييل نيز تا اين لحظه تاثيري در استراتژي حزب‌الله و حماس نداشته است. ضمن آن براي ارتش امريكا پس از شكست افغانستان و وقايع عراق، ابهتي باقي نمانده و به عينه روزگاري كه ورود يك ناو امريكا به منطقه موجب اضطراب و رعب مردم منطقه مي‌شد به سر آمده است. هدف تضعيف تسليحاتي گروه‌هاي مقاومت هم بعيد است در بلندمدت محقق شود. وقتي به غزه كوچك محاصره شده، اين‌گونه سلاح ارسال مي‌شود يا به تكنولوژي ساخت سلاح رسيده‌اند، چگونه مي‌توانند مانع ارسال سلاح به مقاومت عراق و سوريه يا يمن با آن حجم طولاني مرزها شوند؟ در هدف اصلي‌تر امريكا نيز كه بر هم زدن موازنه منطقه با فشار نظامي به ايران است نيز موفق نمي‌شوند. چنان‌كه تمام اقدامات قبلي نظامي امريكا در منطقه در عراق و سوريه و افغانستان موازنه را به زيان امريكا بر هم زده است تا به نفع امريكا. ‍

واكنش گروه‌هاي مقاومت چه خواهد بود؟

زمينه مداخله نظامي گروه‌هاي مقاومت به دليل شرايط غزه و در حمايت از فلسطين بوده است. سيد حسن نصرالله در نخستين سخنراني خود ابراز داشت كه ماهيت رفتار حزب‌الله به شرايط غزه مرتبط است و نسبتي مستقيم با تحولات غزه دارد. گروه‌هاي ديگر مقاومت نيز خواهان آتش‌بس غزه بوده‌اند و نسبت تنش‌هاي خود را تا حد زيادي به وقايع فلسطين مرتبط دانسته‌اند. آنها ابراز داشته‌اند تا زمان برقراري آتش‌بس، اقدامات نظامي خود را كم و بيش ادامه خواهند داد. در آتش‌بس موقت ماه نوامبر كه تبادل تعدادي از اسرا صورت گرفت نيز همه شاهد بوديم كه حملات گروه‌هاي مقاومت به اسراييل و مقرهاي امريكايي متوقف شد.

طبق اعلام گروه‌هاي مقاومت، آنها در عراق و سوريه از اين رو امريكا را هدف قرار داده‌اند كه امريكا را حامي درجه اول اسراييل در نسل‌كشي غزه مي‌دانند و هدف آنها از فشار به امريكا براي وادار ساختن اسراييل به آتش‌بس بوده است. اما امريكا تلاش داشته است در عين پهن كردن چتر حمايتي به نفع اسراييل از گزند حملات گروه‌هاي مقاومت دور بماند. بعيد است كسي باور كرده باشد كه حملات گسترده به عراق و سوريه يا حملات به يمن صرفا براي پاسخ به واقعه برج ۲۲ يا صرفا براي حفظ امنيت كشتيراني بوده باشد.

با اين مقدمه اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا گروه‌هاي مقاومت اقدام اخير امريكا را بي‌پاسخ خواهند گذاشت و تنش با امريكايي‌ها فروكش خواهد كرد؟ آيا اهداف امريكايي از حوزه هدف گروه‌هاي مقاومت خارج خواهد شد؟

جنبش نجباء عراق پيش از حملات جمعه شب گذشته اعلام كرده بود، بنا به مصالح دولت عراق، براي مدتي اهداف امريكايي را هدف قرار نخواهد داد كه احتمالا سياستي براي گرفتن بهانه از امريكايي‌ها و پيشگيري از حملات اخير بود. اما با توجه به دلايل پيشين اشغالگر دانستن امريكا در عراق و سوريه، حمايت بي‌محاباي اين كشور از اسراييل در جنگ غزه و همچنين رخداد‌هاي شامگاه جمعه و ادامه حملات به يمن، بعيد است كه حملات گروه‌هاي مقاومت متوقف شود، چنانكه حوثي‌ها نيز پس از حملات امريكا عقب‌نشيني نكردند و اساسا استراتژي گروه‌هاي مقاومت حتي‌المقدور عقب‌نشيني در برابر اين‌گونه تهاجمات نبوده است و تلاش بسياري داشته‌اند كه بازدارندگي رفتار تهاجمي نظامي امريكا را با پرسش اساسي مواجه كنند. گرچه بعيد نيست به دليل شرايط و تاثيرات بمباران فراز و فرودهايي ديده شود و همچنين تا حدي دامنه يا ريسك‌هاي عمليات گروه‌هاي مقاومت در عراق و سوريه كنترل شود تا منجر به واكنش‌هاي بسيار وسيع نشود.

آيا جنگ كنترل شده

در هر شرايطي مقدور است؟

تاكنون جنگ كنترل شده در سطوحي محقق شده و در سطوحي نيز گسترش يافته است، اما بايد بدانيم همين هدف و ميزان جنگ كنترل شده، در هر شرايطي مقدور نيست و تا جايي ميسر است كه طرف‌هاي درگير، كنترل كامل بر سازمان‌هاي نظامي موثر در ميدان را داشته باشند. اما چنانكه مي‌فهميم شرايط فعلي منطقه لزوما اين‌گونه نيست. همچنان‌كه امريكايي‌ها ابراز مي‌دارند، رژيم اسراييل لزوما از سياست‌هاي واشنگتن تبعيت نمي‌كند، گروه‌هاي مقاومت هم ضرورتا تابع تهران نيستند و چنان‌كه گفته شد احتمال بالايي وجود دارد در پاسخ به تهاجمات امريكا به سرزمين‌ها و حريم‌شان سكوت اختيار نكنند. وقتي امريكا به بهانه كشته شدن سه تن از سربازانش، چنين بمباران‌هاي وسيعي را توجيه مي‌كند، چه كسي مي‌تواند گروه‌ها و جوانان مسلمان را در برابر كشته شدن هزاران شهروند فلسطيني و غيرفلسطيني به سكوت و بي‌عملي دعوت كند؟ بالاخره بغض‌ها تا هميشه فرو خورده نخواهد ماند.

علاوه، در جغرافياي وسيع درگيري نيز كه فعلا از خليج عدن تا لبنان و عراق و سوريه شاهد آن هستيم هر آينه ممكن است يك شليك كنترل نشده منجر به حادثه‌اي با ابعاد ناخواسته شود. مگر پهپادها و موشك‌ها تضمين مي‌دهند كه هيچ‌گاه حادثه ديگري نظير برج ۲۲ اردن تكرار نشود؟ همين روز جمعه سي‌ان‌ان در خبري اعلام كرد كه يك موشك حوثي‌ها كه به سوي ناو «يواس‌اس گرولي» امريكايي شليك شده بود، درست در چهار ثانيه آخر اصابت به اين ناو و در حالي كه از همه لايه‌هاي دفاعي ناو عبور كرده بود، هدف آخرين لايه دفاعي يعني سيستم ضد موشك «فالانكس» قرار گرفت و مانع اصابت به ناو شد. تصور اينكه موشك از آن لايه نيز عبور مي‌كرد، عجيب نيست.

علاوه، احتمال دخالت عناصر سومي كه از تشديد درگيري در منطقه سود مي‌برند وجود دارد؛ اين طرف سوم مي‌تواند رژيم اسراييل، جريانات دست راستي دولتي و جمهوري‌خواهان افراطي امريكا و همچنين قدرت‌هاي ديگري نظير انگليس و روسيه و رقباي منطقه‌اي يا راديكال‌هاي وطني باشند. رژيم اسراييل هم اينك با انحراف افكار عمومي از بن‌بست غزه و انداختن هزينه‌هاي درگيري با ايران بر دوش امريكا در حال تغيير سطح و جغرافياي درگيري است.

در هر صورت جنگي كه هفتم اكتبر از غزه آغاز شده بود، اينك به وسعت سرزمين‌هاي لبنان و عراق و سوريه و درياي سرخ صحنه درگيري‌هاي مختلفي شده است. امريكا در كنار اشتباه حمله به مراكز منطقه‌اي وابسته به گروه‌هاي مقاومت و مورد حمايت ايران و در كنار اشتباه تصميم بر ادامه اين حملات كه قطعا منجر به تنش‌هاي جديدي خواهد شد، كار عاقلانه‌اي انجام داد كه به‌رغم اصرار و جنجال گروه‌هاي افراطي و برخي سناتورهاي امريكايي، تا اين زمان جرات ورود به حريم جغرافيايي ايران را به خود نداد، چراكه قطعا واكنش ايران و طبيعتا پيامدهاي بسيار بزرگي را براي هر دو كشور شاهد مي‌بوديم. البته بايد مراقبت داشت كه به شيوه‌هاي ديگري امريكا اقدام به ضربه زدن نكند.همچنين بايد به خاطر داشت، جنگ، جنگ است و تضميني وجود ندارد و ممكن است با رخدادي كنترل نشده يا كنترل شده، اما با خطاي محاسباتي، بيش از اين پاي امريكا و ايران را به دامن خود بكشد، كما اينكه دامنه خصومت‌هاي امريكا عليه ايران عرصه‌هاي فراوان اقتصادي، سايبري و رسانه‌اي را شامل شده و تهران سال‌هاست در حال پرداخت هزينه‌هاي يك جنگ غيرنظامي اعلام نشده با امريكاست و ممكن است كساني تهران را نيز به ورود به شرايط جنگي تشويق كنند. امريكا قبل از عمليات اخير خود مدعي شد در موقعيتي اجتناب‌ناپذير براي پاسخ قرار داشته است، گرچه، چه بسا اين موقعيت به اصطلاح اجتناب‌‌ناپذير دستپخت خود امريكاست و امريكا با اشغالگري‌ها و حمايت همه‌جانبه از نسل‌كشي اسراييل براي خود پديد آورده است. ضمنا اجتناب‌ناپذير بودن جنگ تصميمي يكطرفه و در انحصار امريكايي‌ها نيست و ممكن است براي طرف‌هاي ديگر نيز تبديل به حادثه اجتناب‌ناپذير شود و پله پله ارتفاع بگيرد. چرخه‌اي كه دامنگير همه خواهد شد.

استراتژي تهران و واشنگتن؛ منطقه جديد؛

همه آنچه بيان شد را بايد در بستر استراتژي تهران و واشنگتن ارزيابي كرد. در كوتاه‌مدت تهران مي‌خواهد درگيري‌هاي غزه به نفع فلسطينيان خاتمه يابد و همه فشارهاي فعلي گروه‌هاي مقاومت به واشنگتن در همين بستر ديده مي‌شود. در بلندمدت نيز تهران مي‌خواهد، ارتش امريكا منطقه را ترك كند و حاميان امريكا در منطقه دست بالا را نداشته باشند. اين منطقه جديدي است كه تهران مي‌خواهد. تهران مي‌خواهد تصميمات منطقه در منطقه گرفته شود. تمام اين رويكردها با رويكردهاي كوتاه‌مدت و بلندمدت امريكا براي منطقه مغايرت دارد جز آنكه حضور پرهزينه امريكا در اين منطقه جهان تاملات جدي در مراكز استراتژيك امريكا ايجاد كرده است. آنها بايد به رقابتي نفسگير با چين در سه دهه آينده بينديشند و سرنوشت جنگ اوكراين نيز نقطه عطفي در نسبت آنها با روسيه است. لذا به نوعي دو كشور ايران و امريكا به يك توافق نانوشته دست يافته‌اند كه راهبردهاي خود در منطقه را حتي‌المقدور بدون ورود به يك جنگ نظامي مستقيم و پرهزينه پيش ببرند. راهبردي كه البته تضميني ابدي براي آن به ويژه در تنش‌هاي پيوسته منطقه و همچنين مصارف داخلي منازعات وجود ندارد.

ديپلماسي مولفه‌اي مكمل در شرايط فعلي «جهانِ به ‌شدت ارتباطي»؛ مراقب اتحاديه جهاني جنايتكاران جنگ‌طلب باشيم؛

متاسفانه جهان به ويژه در ميان قدرت‌ها اكثرا از سياستمداران عاقلي بهره نمي‌برد و در پلشتي‌هاي سياست، بسياري از عقلا و نخبگان عالم، عرصه‌هاي ديگري غير از سياست را براي خود برگزيده‌اند و در اين خلأ نخبگي در جهان سياست، واگذاري همه ‌چيز به سياستمداران و نظامي‌ها ممكن است كار دست همه بدهد. كما اينكه نتيجه عملكرد سياستمداران و نظامي‌هاي امريكا، ريختن خون ميليون‌ها تن از مردم منطقه بوده و اسراييل نيز به نمايندگي از امريكا مشغول نسل‌كشي است.

در برابر اين امريكاي مهاجم كه به دليل مشاركت در نسل‌كشي، فاقد وجاهت اخلاقي نيز است، طبيعتا تقاضاي عقب‌نشيني از تهران و گروه‌هاي مقاومت مسموع نيست. آنها نمي‌خواهند ميزان موازنه‌اي كه به بهاي بسيار سنگين و جان‌هاي فراوان ملت‌هاي مظلوم منطقه ايجاد شده است، به نفع امريكا تغيير كند. اما سخن از تدبير است و همه راه‌ها لزوما از منازعه و جنگ نمي‌گذرد. در وهله نخست، همه در جهان مسوولند، امريكا را وادار كنند به بشريت احترام بگذارد و از اين سياست‌هاي جنگ‌محور و سلطه‌طلب دست بردارد و به حقوق برابر انسان‌ها احترام بگذارد و البته بعضي وقت‌ها يك ابتكار عمل، نظير عملكرد آفريقاي جنوبي در دادگاه لاهه يا حضور قوي نخبگان در كرسي‌هاي مطرح جهاني و اعلام نظر جمعي قوي از نخبگان جهان يا اعلام نظر رييس سازمان ملل جاي بسياري از اقدامات پرهزينه ديگر را پر خواهد كرد.

در ارتباط با ايران نيز امريكا بايد به ديپلماسي روي بياورد. تجربه ۴۴ ساله نشان داده است، سياست جنگ و نظامي‌گري و فشار حداكثري به ايران نتيجه‌اي به نفع هيچ كس نه در امريكا و نه در ايران و نه در منطقه و جهان نداشته است همچنان‌كه سياست‌هاي مداخله‌جويانه و كودتاي عليه دولت مصدق سودي نداشته است. امريكا بايد از اين رويه غلط و ظالمانه خود نسبت به ايران دست بردارد. باور دارم، بدون به رسميت شناختن استقلال ملت ايران، بدون مشاركت ايران و بدون تشكيل كشور فلسطين صلح منطقه‌اي محقق نخواهد شد و همه زيان خواهند كرد، اما حكمت اينكه ايران نيز به ديپلماسي مستقيم ورود نمي‌كند، جاي تامل و بازنگري دارد. حتي اگر تهران بخواهد به مچ‌اندازي‌ها با امريكا به شيوه جاري ادامه دهد، خالي گذاشتن كرسي‌هاي گفت‌وگو در جهان كنوني كه به‌ شدت ديپلماتيك و رسانه‌اي شده، فضا را براي شنيدن منطق ايران تنگ كرده و به نوعي فرصت‌سازي براي امريكا و رقباي ايران بوده است. بينديشيم چرا همين امريكا كه مشغول تخاصم با بسياري از كشورهاي جهان است، هيچ‌گاه از ديپلماسي پرهيز ندارد؟ در اوج جنگ سرد هم روابط امريكا و روسيه برقرار بود. كسي خواهان سازش ذليلانه با امريكا نيست، همچنان‌كه كسي خواهان جنگ با امريكا نيست. كسي هم باكي از هيمنه امريكا ندارد. اما ديپلماسي مولفه‌اي مكمل و در شرايط فعلي «جهانِ به ‌شدت ارتباطي» كه كلمات منزلتي منحصربه‌فرد در «منطق‌سازي» براي ملت‌ها به ويژه نسل‌هاي جديد تماما تحصيلكرده يافته‌اند، غير قابل اغماض است.

حساب اختلاف‌نظر‌هاي داخلي جدا، چراكه اين نوشتارها جاي ورود به مناقشات داخلي نيست. اما فكر مي‌كنم نه رهبران و نه ملت ما كه داغ كودتا و جنگ تحميلي را بر دل دارند و به دليل خصومت‌هاي بي‌پايان امريكا، شاهد ثروت نابود شده و فرصت‌هاي از دست رفته فراواني هستند و ملتي كه آغاز‌كننده هيچ جنگي نبوده‌اند، منطقا خواهان ميدان دادن به قدرت ماجراجو و توهم‌زده امريكا كه هفت تريليون ثروت ملت خود يا غارت شده از ديگران را در منطقه به باد داده و ميليون‌ها خون بي‌گناهان ريخته، نخواهند بود. چه كنيم كه فضاي ملتهب، سياست‌زده و گرفتار در تعهدات و لابي‌هاي نانوشته، سينه‌هاي مالامال از كينه‌هاي فروخفته نسبت به اين منطقه و اتحاديه جهاني جنايتكاران جنگ‌طلب و اسلحه فروش، توان اين را دارند كه در شرايط تنش، در امور گره افكنده و آن را با منافع پنهان و آشكار مخلوط و حيثيتي كرده و آتش‌افروزي را سبب‌سازي كنند. از اين رو است كه به صرف احتمال دور يا نزديك، اصرار بر مراقبت مي‌شود و اين منافي عزت و استقلال ميهن در بلندمدت نيست و كسي بناي خم شدن در برابر امريكا را ندارد، همچنان‌كه ملت به روابط با روسيه و چين حساسند و اقتدار ايران نقطه مشترك هر ايراني ميهن‌دوست است. اما چه بسا در شرايط مخاصمه و منازعه، گفت‌وگو و برخي روابط مي‌تواند پنجره‌هايي به تعقل و تدبير و حكمت بگشايد و عرصه را تا حدي از ذهن‌هاي جنگ‌محور بستاند. به ياد مي‌آورم حتي در شرايط جنگ هشت ساله، برخي روابط اقتصادي و علمي و صنعتي و بهداشتي بين دو كشور برقرار بود و بيماران با بودجه دولتي براي درمان اعزام مي‌شدند و روابط تهران و واشنگتن هيچ‌گاه به اين اندازه وخيم نبوده است.

نياز به تدبير جديد

در سياست نه جنگ نه مذاكره؛

در بازگشت به استراتژي تهران و واشنگتن در منطقه، روشن است كه فلسطين عمق استراتژيك ايران و كشورهاي اسلامي است، اما منازعه با امريكا، عمق استراتژيك ايران نيست و بايد دو كشور راهي براي تفكيك شكاف خود بر سر فلسطين با موضوعات ديگر پيدا كنند. به نظر مي‌رسد استراتژي نه مذاكره نه جنگ تهران تا حدي بازدارندگي نظامي داشته است، اما دستاوردهاي اقتصادي و بين‌المللي و تكنولوژيك و توسعه‌اي آن نامشخص است و از ديدگاه بسياري از كارشناسان در كنار ناكارآمدي‌هاي داخلي كه جاي سخنش اين يادداشت نيست، مسبب بسياري از عقب‌ماندگي‌هاي كشور ارزيابي مي‌شود و البته امريكا نيز متقابلا متحمل هزينه‌هاي هنگفتي شده است. سهم ايران در كنترل امريكا نبايد بيش از ظرفيت‌هاي كشور باشد. ملت‌هاي ديگر نيز بايد در كنترل امريكا نقش ايفا كنند و البته تاريخ نشان داده، امريكا نهايتا به دليل اقدامات ضد بشري‌اش تنبيه خواهد شد.

در شرايط فعلي، سياست نه جنگ و نه مذاكره و نوع روابط ايران و امريكا، نيازمند ابتكار عمل جديدي است و روش‌ها و ميانجي‌هاي معتبر و موثري مي‌خواهد. ضمن آنكه موضوع فلسطين نيازمند مبرم حضور ديپلماسي ايران است و غياب ايران در سطح عالي مذاكرات به زيان فلسطين است. وضعيت غزه و تهاجمات گسترده امريكا، كار را براي طرفين و مطالبه تنش‌زدايي دشوار كرده است، اما دليلي براي بن‌بست وجود ندارد و نخبگان و دلسوزان دو كشور بايد به رهبران دو كشور، طرحي نو ارايه دهند، ولو در بدو امر مسموع نباشد.