وقتی که انسان از به تفکر و اندیشیدن واقعی بی اعتنا می شود

حماقت فاجعه بار تر از شرارت است

  بقلم ،حاج‌صادق قربانعلی‌زاده_در جهان امروز، کمتر جنایتی را می‌توان یافت که از دلِ حماقت برنخاسته باشد. شرور و پدیده ی شرارت، دست‌کم آگاه است و می‌داند چه می‌کند و چرا. اما احمق و پدیده ی حماقت، لبخند می‌زند و خیال می‌کند درست‌ترین کار را انجام می‌دهد. از همین رو، احمق از جنایتکار، خطرناک‌تر است؛ […]

 

بقلم ،حاج‌صادق قربانعلی‌زاده_در جهان امروز، کمتر جنایتی را می‌توان یافت که از دلِ حماقت برنخاسته باشد. شرور و پدیده ی شرارت، دست‌کم آگاه است و می‌داند چه می‌کند و چرا.
اما احمق و پدیده ی حماقت، لبخند می‌زند و خیال می‌کند درست‌ترین کار را انجام می‌دهد. از همین رو، احمق از جنایتکار، خطرناک‌تر است؛ زیرا جنایتکار را می‌توان شناخت، اما احمق را نه — او در چهره‌ی «انسانِ عادی» پنهان است.

حماقت، نوعی ضعف هوش نیست؛ بلکه تسلیم اخلاقی و ضعف روحیه یک انسانی است. وقتی انسان، توانِ تفکر مستقل را از دست می‌دهد و داوریِ خویش را به جمع، به قدرت یا به شبکه می‌سپارد، احمق می‌شود؛ نه از نادانی، بلکه از راحت‌طلبی. احمق، آن کسی‌ست که به جای اندیشیدن، تکرار می‌کند. او نه دروغ می‌گوید و نه راست، چون دیگر نمی‌فهمد کدام چیست.

قدرت‌های لجام گسیخته و مستبد، همیشه با این نوع انسان‌ها ارتزاق می‌کنند. حماقت، خاکِ حاصل‌خیزی‌ست برای رشدِ استبداد و قدرت های غیر قابل نظارت و کنترل. هیچ قدرت فاسدی بدون توده‌ های احمق دوام نمی‌آورد. قدرت، نه از شمشیر، بلکه از رضایتِ بی‌فکر و تقلید کننده ی بدون اندیشیدن و تفحص در امور مختلف ،تغذیه می‌کند — از مردمی که خیال می‌کنند «می‌دانند»، اما در واقع فقط « و تقلید می کنند و شنیده‌اند».

در عصر ما، حماقت دیگر پدیده‌ای فردی نیست؛ ساختاری‌ست. الگوریتم‌ها به جای اندیشه تصمیم می‌گیرند؛ لایک‌ها به جای فهم قضاوت می‌کنند؛ و شهرت، به‌جای حقیقت، معیارِ ارزش شده است.
هرچه محتوا سطحی‌تر، پاداشش بیشتر. انسان، از تفکر دست کشیده و به واکنش بدل شده است: واکنش به تیتر، تصویر، موج. و همین است که دیترش بونهوفر می‌گوید: «در برابر حماقت، ما بی‌دفاعیم».

این پدیده، با نام «حماقت جمعی» شناخته می‌شود؛ نوعی ناتوانی عمومی در اندیشیدن مستقل که با سرعت و فشار گروهی تقویت می‌شود. کافی‌ست یک پست آشکارا اشتباه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شود: صدها هزار لایک و بازنشر دریافت می‌کند و ذهن افراد را به‌راحتی درگیر می‌کند. آنچه در ظاهر طنز یا ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد، در عمق، نشانه‌ای از واگذاری اراده فردی به جمع است.
به راحتی بخاطر وجود حماقت صحت، دقت و درستی، فدای سرعت ، بی دقتی و بی فکری می شود.

تاریخ پر است از نمونه‌هایی که همین حماقت جمعی، زمینه‌ساز فجایع انسانی شده است. بونهوفر به ما یادآوری می‌کند که مشکل همیشه شرارت نیست؛ حماقت است. چون در برابر شرارت می‌توان مقاومت کرد، آن را افشا کرد یا جلویش را گرفت. اما در برابر حماقت، ما ناتوانیم. حماقت، سکوت نمی‌کند و فریاد نمی‌زند؛ او آرام و بی‌صدا، جامعه را می‌بلعد.

در زندگی روزمره، حماقت جمعی را می‌توان در کوچک‌ترین رفتارها دید: در جمعی که همه با شور و حرارت از نظری حمایت می‌کنند بدون آنکه حتی یک نفر آن را تحلیل کرده باشد؛ در مکالماتی که تکرار طوطی‌وار کلیشه‌ها را جایگزین تفکر کرده است؛ و در تصمیماتی که بر اساس احساسات زودگذر و هیجانات گروهی گرفته می‌شوند.

گاهی کافی‌ست یک شوخی سطحی یا یک شایعه نادرست، موجی از تأیید و تشویق ایجاد کند، تا مردم، بدون حتی یک لحظه تأمل، آن را باور کنند و بازتولید کنند. این، همان حماقت جمعی‌ست که می‌تواند یک جامعه را از مسیر خرد و انصاف دور کند و حتی به فجایع بزرگ منجر شود.

اما آیا این پایان راه است؟ نه. شناختِ مشکل، نخستین قدم است. وقتی حماقت جمعی را می‌بینیم، می‌توانیم انتخاب کنیم که مستقل فکر کنیم، سکوت کنیم تا شتاب‌زدگی را مهار کنیم، و آگاهانه عمل کنیم. ما نمی‌توانیم همه را تغییر دهیم، اما می‌توانیم خود را حفظ کنیم و فضیلت‌های کوچک را در زندگی شخصی و اجتماعی‌مان زنده نگه داریم.

حماقت جمعی، تهدیدی خاموش است؛ اما آگاهی، اولین دفاع ماست. اگر انسان‌ها دوباره ارزش تفکر مستقل، پرسشگری و داوری اخلاقی را درک کنند، حتی کوچک‌ترین اقدام فردی می‌تواند زنجیره‌ای از خرد و فضیلت را به حرکت درآورد. و شاید آن‌گاه، جامعه دوباره به فضیلتی دست یابد که سال‌هاست گم کرده است.

در پایان، هر کدام از ما مسئولیم که در برابر جریان جمعیِ حماقت، تسلیم نشویم. کوچک‌ترین لحظه‌ی تأمل، سکوتِ آگاهانه و تصمیم به اندیشیدن، می‌تواند آغاز مسیر بازگشت به فضیلت باشد؛ فضیلتی که نه با شعار، بلکه با خرد و صداقت زنده می‌ماند.