عباس عبدي

با سخت‌افزار به جنگ نرم‌افزار

بازي تمام است « The game is over» اين اصطلاحي رايج است كه در ميانه برخي از بازي‌ها گفته مي‌شود. كساني كه شطرنج بازي مي‌كنند، مي‌دانند كه در مراحلي از بازي، شطرنج‌باز تسليم شده و پيش از مات شدن رسمي، باخت و شكست را مي‌پذيرد. البته افرادي كه تازه‌كار هستند بازي را ادامه مي‌دهند، حتي […]

بازي تمام است « The game is over» اين اصطلاحي رايج است كه در ميانه برخي از بازي‌ها گفته مي‌شود. كساني كه شطرنج بازي مي‌كنند، مي‌دانند كه در مراحلي از بازي، شطرنج‌باز تسليم شده و پيش از مات شدن رسمي، باخت و شكست را مي‌پذيرد. البته افرادي كه تازه‌كار هستند بازي را ادامه مي‌دهند، حتي اگر يك وزير و دو رخ هم عقب باشند!! بازي را تا آخرين مرحله كه كيش و مات شوند، ادامه مي‌دهند. ماجراي بازي سياست در ايران و در آغاز سال ۱۴۰۳ بسيار روشن است. اجازه دهيد با يك فراز از سخنان اخير مقام رهبري آغاز كنيم: «امروز در دنيا چالش‌ها و درگيري‌ها، چالش‌هاي رسانه‌اي است. بيش از آنچه موشك و پهپاد و هواپيما و ابزارهاي جنگي و مانند اينها تاثير بگذارند در عقب راندن دشمن، رسانه‌ها هستند كه تاثير مي‌گذارند و دل‌ها را تحت‌تاثير قرار مي‌دهند، ذهن‌ها را تحت‌تاثير قرار مي‌دهند. جنگ، جنگ رسانه‌اي است؛ هر كس رسانه قوي‌تر داشته باشد، در اهدافي كه دارد -هر هدفي- موفّق‌تر خواهد بود.» اين گزاره‌ها بسيار مهم و درست است. طبعا به معناي نفي سخت‌افزار موشكي و پهپادي نيست، ولي واقعيت اين است كه سخت‌افزار موشكي در كنار نرم‌افزار فرهنگي و رسانه‌اي است كه كارايي دارند. مثل يك تيم فوتبال كه هرقدر دروازه‌بان خوبي دارد بايد در خطوط ديگر هم بازيكناني به همان اندازه توانا داشته باشد. اين تيم مسخره‌اي خواهد بود كه بهترين فورواردها را داشته باشد ولي خط هافبك آن در سطح تيم دسته سوم و دروازه‌بان آن در سطح تيم محلي باشد. نسبت قدرت رسانه‌اي و توليدات فرهنگي مورد حمايت رسمي در ايران با ادعاهاي ساختار سياسي و قدرت سخت‌افزاري آن، تقريبا در همين اندازه است.

وضعيت كنش‌هاي رسمي در ايران مثل كاريكاتوري است كه دستان بلند، پاهاي متوسط، شكم برآمده و مغز بسيار كوچكي دارد. در نتيجه كارگزاران اين ساختار براي مقابله با توليدات نرم‌افزاري منتقدان و مخالفان دست به دامن سخت‌افزارهاي رسمي خود شده‌اند، زيرا فاقد توانايي‌هاي نرم‌افزاري هستند. نمونه بسيار روشن آن برنامه‌ها و توليدات صدا و سيماست.
ماجرا اين است كه در آغاز سال ۱۴۰۳ با دو پديده مقابل هم مواجه شده‌ايم؛ از يك‌سو، شاهد قدرت‌نمايي فرهنگي انواع منتقدان وضع موجود بوديم. ‌گرچه مطالعات اجتماعي و نيز آخرين پيمايش ارزش‌ها و نگرش‌هاي ايرانيان كه بخش‌هايي از آن به ‌طور غيررسمي منتشر شده؛ ابعاد تحولات فرهنگي به ويژه رويگرداني نسبي از مذهب را نشان مي‌دهند ولي در هفته‌هاي اخير نمودهاي عيني اين تحول در دو وجه اثباتي و سلبي به نحو بارزي برجسته شد. در وجه اثباتي پررنگ‌تر شدن مراسم نوروز و گرامي داشتن ارزش‌ها و مراسم ملي و سنتي تاريخي است كه به‌رغم محدوديت‌هاي فراوان در ابعاد گسترده‌اي در فارس، كردستان، ايلام، تهران و ساير مناطق كشور كه زمينه داشت، ديده شد. وجه سلبي آن نيز عليه ارزش‌هاي رسمي و ديني از طريق بي‌توجهي عامدانه و آگاهانه به تقارن ماه رمضان با عيد، ازجمله روزه‌خواري بود كه صداي بسياري از اصولگرايان را در آورد. البته بروز اين بي‌توجهي از جهاتي بايد مورد استقبال حكومت قرار بگيرد، چون واقعيت جامعه را نشان مي‌دهد و نبايد آن را محكوم يا خفه كرد. اين تهديد نيست، بلكه فرصتي براي شناخت واقعيت ناخوشايند ساختار رسمي است كه در  ژرفاي  جامعه  مي‌گذرد.
در سوي مقابل شاهد پاتك سخت‌افزاري از سوي طرفداران وضع موجود بوديم. يكي راه انداختن برنامه استاديوم آزادي و دادن افطاري و ديگري كيك جشن تولد براي امام حسن(ع)!! به طول ۲۰۰ متر در بلوار كشاورز و يكي هم سفره افطاري ۲۷۰ متري روي پل طبيعت!! همچنين اعلام و اقدام عملي براي ساخت يك مسجد در پارك قيطريه تهران در كنار محله مذهبي چيذر كه چند مسجد و حسينيه بزرگ و حتي امامزاده دارد و بالاخره ماجراي عجيب بستن پارك‌ها و‌ گردشگاه‌ها در ۱۳ فروردين است. وجه مشترك اين واكنش‌ها تكيه بر عنصر سخت‌افزاري پول و قدرت است. روشن است كه مسجد دولتي جذابيتي ندارد، چون مسجد بايد باني مردمي داشته باشد هر جا نمازگزار باشد مسجد هم ساخته مي‌شود البته شهرداري‌ها هم مي‌توانند و بايد هم كمك كنند. مسجد دولت‌ساز بدون توجه به نيازهاي مردم، فوري متروكه مي‌شود، چون از بطن مومنين زاييده نشده است. بايد نمازگزار و پيش‌نماز و مُكبِّر آن را هم دولت تامين و استخدام كند. در اين ميان برخي‌ها معترضند كه شهرداري براي ساخت اين مسجد مي‌خواهد چند ده درخت را قطع كند يا روي تپه‌هاي باستاني مي‌خواهند بسازند. شهرداري هم می‌گوید اينها نهال هستند! شايد منتقدان توجه ندارند كه اهداف ديگري در كار است و اگر صدها «نهال صدساله» يا آثار باستاني هم آنجا باشد از ريشه در مي‌آوردند و خراب مي‌كنند. حتي اگر ترديدي نباشد كه به علت نبود نمازگزار كافي نيازي به اين مسجد   نيست.
در رژيم گذشته ساخت مسجد بازتابي از خواست و رفتار عمومي بود هزينه آن را مردم تامين مي‌كردند مثل منابع مالي حوزه‌ها، ولي اكنون با اراده شهرداري و دولت مي‌سازند تا بلكه نمادهاي ديني زيادتر شود غافل از اينكه چنين سياستي موجب افزايش شكاف ميان «بود» و «نمود» دين شده و درنهايت موجب تضعيف دين مي‌شود. مومن و نمازگزار نيازمند مسجد نيست و حتي با مسجد تعريف نمي‌شود اين مسجد است كه بدون نمازگزار تبديل به آهن و آجر و شيشه و  درنهايت  مخروبه  مي‌شود.
اين رويكردهاي تقابلي از سوي اجزاي ساختار رسمي و با اتكا به سخت‌افزار مادي قدرت سياسي و پول، عليه قدرت‌نمايي نرم‌افزاري فرهنگي منتقدان وضع موجود، هيچ پيامي جز خالي بودن دست ندارد و پيشاپيش به منزله اعلام شكست است. كساني كه نتوانستند مردم را در يك ماه پيش به پاي صندوق بياورند و راي نفرات اول آنها با حرف و حديث فراوان كمتر از ۷درصد واجدين حق راي است، حالا با ضرب و زور و افطار (قدرت مادي سخت‌افزاري) يا كيك تولد ۲۰۰ متري براي امام حسن (ع)!! مي‌خواهند خودي نشان بدهند، آن‌هم در قالب‌هاي همان فرهنگي كه به مقابله با آن برخاسته‌اند! و از همه عجيب‌تر ساخت مسجد در فضا و جغرافيايي است كه اصولا مساجد موجود و ريشه‌دار آن نيز نمازگزار مورد انتظار را ندارد. مسجد را مردم و نه دولت‌ها و از بودجه عمومي براي اقامه نماز مي‌سازند، اگر نمازگزار نباشد، مسجد به چه كار آيد؟ اتفاقا نتيجه عكس مي‌دهد، چون توزيع همين تعداد رو به كاهش نمازگزار در تعداد بيشتر مسجد، آنها را خالي‌تر مي‌كند و اين ضد تبليغ خواهد بود. به علاوه مگر پيش از انقلاب كه اين همه مسجد ساخته مي‌شد و از نمازگزار پُر بود، دولت آنها را مي‌ساخت؟ مسجد دولت‌ساخته يا در زمين عمومي بدون رضايت مردم، حتي مي‌تواند براي نمازگزاران شبهه ايجاد كند و به قول آقاي محمد مهاجري مي‌تواند مسجد ضرار هم تلقي شود. اگر درباره تعداد نمازگزاران مسجدرو پژوهش كنيد واقعيت ماجرا براي حكومت روشن مي‌شود، آن‌هم در ماه رمضان كه بهار مساجد است. دوستي نوشته بود كه در اجراي اين طرح براي سازندگان منافع مادي دارند. گرچه اين انگيزه هم مهم است ولي شايد انگيزه اصلي نباشد، زيرا آن اندازه رانت براي توزيع دارند كه اين كارها در برابر آن هيچ است. همين مورد مدرسه آقاي صديقي يك نمونه كوچك آن است. مساله يك رويكرد استيصالي است كه فاقد قدرت نرم‌افزاري هستند، لذا به قدرت سخت‌افزاري خود پناه برده‌اند. آخرش هم مجبورند براي جلب مخاطب، كسي را بياورند تلويزيون بگويد كه قبلا به عشق فلاني كاباره مي‌رفته يا خواننده مورد علاقه‌اش خانم هايده است و براي زدن اين حرف هم ۷۰۰ ميليون تومان پول مي‌گيرد، اين عاقبت مبارزه  سخت‌افزاري عليه  نرم‌افزار  است.